مرتضی رویتوند- در غولستان یا سرزمین غولها همه غولها با خوبی و خوشی کنار یکدیگر زندگی میکردند. هر غول به پیشهای مشغول بود. یکی کوه جابهجا میکرد؛ یکی بیابان را جارو میکرد؛ یکی مسئول تغییر فصلها بود و خلاصه هر غولی کاری خطیر بر عهده داشت.
اما در خانواده غول سفید، غولکی بیعرضه بود و همیشه خرابکاری میکرد. تقریبا هر کاری که به او میسپردند او همه را ناامید میکرد. مثلا یک بار که پدرش غول سفید از او خواسته بود که برود یک درخت پرتقال را در عرض چند ثانیه در نیکاراگوئه بکارد او در عرض هفده روز یک درخت کاکائو در کشور پرتغال کاشت!
یا آنکه یکبار از او خواسته شد به آسمان برود و چند ستاره بیاورد اما او به آسمان رفت و خورشید را در یک گونی گذاشت و بعد هم یادش رفت گونی را کجا گذاشته و در غولستان چند روز، شب بود!
او آنقدر بیعرضه و بیکفایت بود که پدرش چند غول را مامور کرده بود که در طی روز هر باری که شاخ غولک در شاخه درختها گیر کرد او را نجات دهند!
خلاصه کسی به غولک اعتماد نداشت و فقط کارهای کوچک را به او میسپردند. مثلا شستن ظرفها.
غولک در همین کار هم عیار بیکفایتی خود را نشان داد و فقط در یک روز چهارصدوسه لیوان را شکست! سرانجام کاسه صبر پدرش لبریز شد و او را به کشوری بر روی زمین تبعید کرد.
چند روز قبل از تبعید به او لقب غول بیکفایت دادند که همه غولها حتی پدرش معتقد بود بسیار برازندهاش است. سرانجام او با یک کولهپشتی به آن کشور تبعید شد. سه ماه از تبعیدش به آن کشور گذشته بود که نامهای با این مضمون برای پدرش نوشت:
از غولک بیکفایت
به پدرم غول سفید
“پدر اینجا خیلی عجیبوغریب است. اینجا مدیرانی حیرتآور دارد که کشورشان را خیلی متفاوت اداره میکنند. پدر شاید باورت نشود اما اینجا قیمت طلا، خانه، ماشین، بستنی، مایع ظرفشویی و کلا همه چیز هر روز افزایش پیدا میکند. اینجا به طور میانگین هر هفته، سه عدد اختلاس میلیاردی بین مدیران کشف میشود. اینجا یک نفر که نخبه میشود، مدیران بلایی سرش میآورند که به کشوری دیگر مهاجرت کند. پدر خیلی غمانگیز است که اینجا یک ساختمان آتش میگیرد و تعداد زیادی انسانهای فرهیخته کشته میشوند آنوقت مدیران یک سیم و یا کپسول گاز را مقصر معرفی میکنند! پدر خیلی عجیب است که اینجا فقط هر سیوپنج سال یک مدیر به خاطر بیکفایتیاش استعفا میدهد. پدر اینجا گاهی نمایندگان مجلس در مجلس میخوابند یا دست به یقه میشوند. پدر اینجا مدیران نیمی از وقت خود را به دعواهای سیاسی در توئیتر می گذرانند. پدر اینجا دغدغه اصلی مدیران، فیلترکردن و یا فیلترنکردن تلگرام است. پدر یک چیزی بگویم شاخهایت بشکند! اینجا یک جایی چندین سال پیش زلزله آمد و همه خانهها خراب شد اما هنوز مردمانش در کانکس و چادر زندگی میکنند! پدر اینجا همه مدیران هِی وعده میدهند هِی عمل نمیکنند هِی وعده میدهند هِی عمل نمیکنند و کسی هم نیست آنها رو توبیخ کند… پدر اینجا از قصه آلیس در سرزمین عجایب هم عجیبتر است! پدر عزیزم، درد دل زیاد است اما من بیشتر از این وقت شما را نمیگیرم…”
قربانت، غولک بیکفایتِ تبعیدشده متعجبِ افسردهشده
غول سفید در پاسخ به نامه فرزندش خیلی موجز برایش نوشت:
پسر عزیزتر از جانم، با این چیزهایی که تعریف کردی، تو اصلا هم بیکفایت نیستی. قربان آن شاخهای بلوریات بروم، زود به غولستان برگرد ما به مدیریت با درایت و راهبردی تو نیازمندیم.
قربانت، پدرت غول سفید