لبخند حاج قاسم؛ شریکِ شادی زندانیانِ رهاشده از بند

0
230

ابراهیم نوروزی‌فر- این روزها باید برای از دست دادن مردی گریه می‌کردیم که نامش لرزه بر اندام دشمن می‌انداخت اما انگار خودش هم نمی‌خواهد چشمان دوست‌دارانش را گریان ببیند؛ گویی خدا هم شرایط را به گونه‌ای فراهم کرد تا به جای اشک، با بازگشتن ۷۶ زندانی به آغوش خانواده لبخند مهمان صورتمان باشد.

تا به حال به چوب‌خط‌های روی دیوار زندان فکر کرده‌ای؟ انتظار یعنی نگاه زندانی به در تا شاید اتفاقی بیافتد و در باز شود؛ زندان یعنی حسرت، دلتنگی، ندیدن و در آغوش نگرفتن فرزندان و در یک کلام زندان یعنی انتظار.

فرقی نمی‌کند چه مدت را در زندان گذرانده‌اند، مهم انتظاری است که می‌کشند، به خصوص اگر به دلایل غیر عمد پایشان به محبس باز شده باشد. اینجاست که زمان دیر می‌گذرد، لحظه‌ها دیر سپری می‌شود و دلتنگی به اوج می‌رسد.

هر ساله در اقدامی خداپسندانه خیرین و نیکوکاران دست در دست هم می‌دهند و به یاری زندانیانی می‌شتابند که به دلیل جرائم مالی و غیر عمد زندانی شده‌اند و با جمع‌آوری کمک‌های نقدی اقدام به آزادی این زندانیان می‌کنند و خانواده‌هایی را از چشم‌انتظاری در می‌آورند.

امسال نیز در آستانه سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی که نه تنها ملت ایران بلکه ملت‌های مسلمان منطقه، آزادی و امنیت خود را مدیون حاج قاسم و حاج قاسم‌ها هستند، سازمان بسیج مداحان استان البرز با همکاری ستاد دیه، سازمان زندان‌ها، بسیج حقوق‌دانان، اصناف و مرکز نیکوکاری زندانیان اقدام به آزادسازی زندانیان جرائم غیر عمد کردند.

روز موعود فرا رسید و مسئولانی که قرار بود در این مراسم حضور داشته باشند، به ندامتگاه مرکزی فردیس آمدند تا در مرحله اول در مراسم آزادسازی ۷۶ زندانی، شریک شادی خانواده‌هایی باشند که با نبود عزیزانشان شادی از خانه‌هایشان پر کشیده بود.

در مرحله دوم این آزادسازی و در آستانه سالگرد شهادت سردار دل‌ها، سازمان بسیج مداحان استان البرز نیز با همکاری و مشارکت مداحان پس از راه‌اندازی پویشی تحت عنوان نذر مهربانی در فضای مجازی موفق به آزادسازی ۱۴ نفر از این مددجویان شد.

نام سردار دل‌ها در پوستر طراحی‌شده پویش نذر مهربانی چشم‌نوازی می‌کرد و میل و رغبت مردم برای کمک‌های نقدی را بیشتر و بیشتر می‌کرد و با وجود شرایط کرونایی در کشور و عدم فعالیت برخی صنوف و در پی آن بروز مشکلات مالی در خانواده‌ها، باز هم در مسیر آزادی همنوع قدم بر می‌داشتند.

برخی توان پرداخت مبالغ بالا را نداشتند و با کمک‌های اندک به یاری زندانیانی شتافتند که چشم انتظار مدد و یاری هم‌نوعان خود بودند اما از آن‌جا که اندک اندک جمع گردد… همان مبالغ کم نیز گره‌های بزرگی را باز کرد و مادران و پدرانی را به آغوش خانواده بازگرداند البته نقش بی‌بدیل اصحاب رسانه در بازنشر و انتشار پوستر و دعوت برای شرکت در پویش نذر مهربانی را نمی‌توان نادیده گرفت.

امروز قرار بود مراسم بزرگداشت سردار دل‌ها در زندان و در جمع چشم‌انتظاران آزادی برگزار شود؛ گام‌ها به سمت زندان برداشته می‌شد، صدای تپش قلب‌ها به گوش می‌رسید، همسر، مادر، فرزند، پدر، خواهر و برادر همه چشم‌انتظار دیدار عزیزشان بودند. 

آقای میانسالی در حال امضای چک‌هایی بود که هر یک قرار بود سند آزادی یکی از این عزیزان باشد و دل خانواده‌ای را شاد کند. حس و حال عجیبی بر مراسم حاکم بود. مجلس بوی حاج قاسم می‌داد؛ بوی معرفت، مردانگی و از خود گذشتگی. کجایی حاجی؟ کجایی که ببینی حتی نامت نیز باعث حرکت و برکت است؟

به اسامی روی کاغذ نگاه کردم، نام چند خانم بین اسامی زندانیان، توجهم را به خود جلب کرد؛ تصور اینکه مادری ماه‌ها یا سال‌ها از همسر و فرزندانش دور باشد خیلی سخت بود. با اینکه شناختی از آن‌ها نداشتم اما دلم می‌خواست هر چه زودتر این دقایق و ساعت‌ها بگذرد و انتظار به سر برسد.

به سمت حسینیه دعوت شدیم. گام‌هایم آهسته‌تر و نفس در سینه حبس شد. تصاویر حاج قاسم را نگاه کردم. او هم خوشحال بود و می‌ندید. مدیرکل زندان‌های استان البرز از طریق تریبونی که در اختیارش قرار گرفت از رشادت‌ها و مکتب سردار می‌گفت و توصیه‌های لازم را به زندانیان می‌کرد.

دادستان عمومی و انقلاب شهرستان کرج نیز با بیان موضوعاتی در وصف شهید سلیمانی مجلس را معطر کرد و او را مرد میدان نامید و از همه خواست مرد واقعی میدان باشند. دل‌ها به تپش افتاده بود و هر کس منتظر بود نامش قرائت شود و سند آزادی خود را در روز شهادت حاج قاسم بگیرد.

نخستین زندانی، خانمی بود که ۹ سال از بهترین روزهای عمرش را در زندان سپری کرده بود. نفر بعدی بانوی میانسالی بود که زمان گرفتن برگه آزادی دستانش می‌لرزید؛ نمی‌دانم از شدت استرس بود یا شادی؟ اما دلیلش هر چه بود چشمانم را خیس کردم تا لرزش دستانش را نبینم.

با شنیدن نام آقایان، هم‌بندی‌ها با قرائت صلوات شادی خود را ابراز می‎کردند و با در آغوش گرفتن آنان، خود را در شادی آن‎ها سهیم می‎کردند. حاج قاسم همچنان لبخند می‎زند و تصویرش در مراسم چشم نوازی می‎کند.

امروز باید برای از دست دادن مردی گریه می‎کردیم که نامش لرزه بر اندام دشمن می‎نداخت اما انگار خودش هم نمی‎خواهد چشمان دوست‎دارانش را گریان ببیند؛ گویی خدا هم شرایط را به گونه‎ای فراهم کرد تا به جای اشک، لبخند مهمان صورتمان باشد.

حاج قاسم، همانی است که جسمش را فدا کرد، اما روحش را نه و امروز نامش هم‎چنان تاثیرگذار است و شاهد و ناظر است که چگونه در آستانه سالگرد پروازش، دل خانواده‎ای چشم انتظار شاد می‎شود.

به راستی آزادی از زندان، طعمی فراموش‎‌‎نشدنی دارد.