مرد بزرگی که از میانِ ما رفت…

0
281

نسترن کیوان‌پور– هرچه بگوییم به اخبار ناراحت‌کننده و فوتِ عزیزان، دوستان و آشنایان در نهایت عادت می‌کنیم، در مواجهه با از دست دادن‌ها هنوز آسیب‌پذیر و ناتوانیم. روز پنج‌شنبه ۱۴ بهمن‌ماه ۱۴۰۰ محمدرضا علوی؛ دبیر بازنشسته‌ی زبان انگلیسی که علاوه بر قلم توانا و بیان شیرینش، سال‌ها بود در باغ فاتح کرج، به علاقمندان ورزش صحبگاهی، تمرین می‌داد، بر اثر یک سانحه‌ی تصادف درگذشت.

سال ۱۳۹۴ در روزنامه‌ی پیام آشنا، با ایشان یک گفت‌وگو در خصوص ورزش خانوادگی و سلامت روانی جامعه در پیِ آن، انجام داده بودم و این مصاحبه، آغازِ انتشار مطالب خواندنیِ ایشان در نشریه شد.

ضمن عرض تسلیت به خانواده‌ی ایشان و تمام عزیزانی که طی این سال‌ها در گروه ورزش صبح‌گاهی باغ فاتح با بهره‌مندی از تمرین‌های ورزشی او، سلامت و انرژی دوچندان نصیبشان می‌شد، برای روح آن مرحوم، آرامش ابدی در درگاه الهی خواستاریم.

در ادامه برای زنده کردن یاد و خاطره‌ی محمدرضا علوی، تصمیم گرفتیم بخشی از گفت‌وگوی ذکر شده با ایشان را در مهرماه ۱۳۹۴ برایتان بازنشر کنیم.

محمدرضا علوی:
ورزشِ خانوادگی تضمین‌کننده‌ی سلامتِ جوامع است

محمدرضا علوی دبیرِ بازنشسته‌ی زبان، ۶۴ ساله‌ و اهلِ کردستان است. می‌گوید: ورزش را از کودکی دوست داشتم. یادم است آن زمان برادرِ بزرگ‌ترم در خانه پارالل داشت که از چوب ساخته شده بود و من از آن میله‌ی چوبی بالا و پایین می‌رفتم و همین جرقه‌ای بود برای علاقه‌مندیِ من به ورزش. تا زمانِ دبیرستان در رشته‌های مختلفی چون دومیدانی، بسکت‌بال و … شرکت می‌کردم. کم کم برای ورزش به سالن‌های ورزشی رفتم. اما همیشه اعتقادِ درونی‌ام به گونه‌ای بود که ورزش را برای قهرمانی دنبال نمی‌کردم، بلکه سلامتی مدِ نظرم بود. متأهل که شدم درگیرِ فرزند و تحصیل و کارِ آن‌ها بودم و کمی ورزش در زندگی‌ام کم‌رنگ شد، اما پیاده‌روی‌های اولِ صبح یا کوه‌نوردی را ادامه می‌دادم.

گل‌های زنبقِ وحشی، نشانه‌ای از حضورِ او در مدرسه‌ای بود که تدریس می‌کرد! علوی می‌گوید: در منطقه‌ی کردستان خانه‌ای در دامنه‌ی کوه داشتیم و من هر روز صبح قبل از کار، بالای کوه می‌رفتم و زنبقِ وحشی می‌چیدم و بازمی‌گشتم. دو دسته زنبق می‌آوردم؛ یکی برای خانه و دیگری برای دفترِ مدرسه. روزهایی که زنبق در مدرسه نبود، دبیرانِ دیگر سراغم را می‌گرفتند. در فصولِ دیگر هم با ورزش همیشه  مأنوس بوده‌ام. به این دلیل که همیشه در طبیعت بودم، احترام خاصی برای گُل‌ها قائل بودم. برنامه‌ای به نام گل‌های صحرایی در رادیو پخش می‌شد که من همیشه گوش می‌دادم.

ورزش کردن برای محمدرضا علوی مدتی جسته و گُریخته شد تا به سالِ بیستمِ خدمتِ خود در آموزش و پرورش رسید. او در سن و سالی که قرار داشت بیش از پیش اهمیت و ضرورتِ ورزش کردن را احساس کرد. می‌گوید: زمانی که سنِ فرد بالا می‌رود، ورزش کردن مانندِ غذا خوردن و رساندنِ ویتامین‌های ضروری به بدن یا نفس کشیدن برای انسان حیاتی‌ست. اگر انسان تحرکِ کافی نداشته باشد، بدنش دچارِ مشکل خواهد شد و مریضی و ناراحتی برای او پدید می‌آید. در جوامعِ پیشرفته به شکلِ خاص به ورزش توجه می‌شود. کنترلِ میزانِ ورزش برای این کشورها مانند ویتامین‌های موجود در غذاها و بهداشتِ آن‌ها چنان مهم است و سلامتِ جامعه به این صورت تضمین می‌شود. من به این نتیجه رسیده‌ام که جامعه‌ی ما چیزی کم‌تر از کشورهای دیگر ندارد. ما جامعه‌ی بزرگ با تاریخِ چندهزارساله داریم و باید ملتِ ما در سلامت و ورزش هم پیشرو باشند. باید تک تکِ افرادِ جامعه احساسِ مسئولیت کنند و برای ورزشِ خود و اطرافیان‌شان اهمیت قائل شوند.

علوی پس از ۳۱ سال خدمت در آموزش و پرورش تصمیم گرفت وظیفه‌ای که در قِبالِ دانش‌آموزان برعهده داشت، به نوعی دیگر ادامه دهد. دانش‌آموزان دیگر بزرگ شده‌بودند و افرادِ دیگری جای آموزگارنِ آن دوره را گرفته بودند. سالِ ۸۸ با فردی آشنا شد که در باغِ فاتح همراه با پخشِ موسیقی، به ورزش می‌پرداخت. به اصرار ایشان مدرک مربی‌گری آمادگی جسمانی گرفتم و به تمرین دادن به علاقمندان ورزشی در پارک پرداختم. این اقدام تاکنون موفقیت‌آمیز بوده و تعدادِ بسیاری از دوستان همراه با خانواده‌هایشان هر روز ورزش می‌کنند و راضی هستند.

علوی در پایان می‌گوید: طی مدتی که به تمرین و ورزش در این باغ مشغول هستم، از چهره‌ی افرادی که برای ورزش می‌آیند، شادابی و نشاط را می‌توانم به راحتی مشاهده کنم. خودم هم به هیچ‌وجه احساسِ سستی نمی‌کنم. متأسفانه از هیچ نهادی حمایت نمی‌شویم. حتا انتظارِ این را هم نداریم که توجهِ دیگران را جلب کنیم. بلکه تنها در راستای سلامتِ جامعه تلاش می‌کنیم و دوست داریم سهمِ خود را هرچند اندک برای سلامتِ جامعه انجام دهیم.