گردش در سرزمین عجایبِ حیواناتِ کرج

0
340

نسترن کیوان‌پور – انگار ناگهان از هیاهوی دنیای پُرشتابِ روزانه رها شده و واردِ سرزمین عجایب می‌شوی. سه سگِ پشمالو، پارس‌کنان از بدوِ ورود به “مرکز تیمار و بازپروری حیوانات وحشی استان البرز” به استقبالت می‌آیند.

لک‌لک‌ها روی یک پایشان ایستاده‌اند و دور و برشان را تحت نظر دارند، عقاب‌ها و سارگپه‌های توی قفس‌ها، با نیم‌رخ‌های غرور‌آمیز و جدی به دوردست‌ها خیره شده‌اند، راکونی را که مدام توی قفس شیطنت می‌کند و بالا و پایین می‌پرد می‌بینی. هرکس نزدیکش شود موهایش را با شدت می‌کشد و جیغ می‌زند. یکی از کارمندان مرکز می‌گوید: «این‌قدر از صاحب قبلی‌اش بدرفتاری دیده که تمام این مدت یک ماهی که اینجاست عصبی‌ست و به سختی آرام می‌شود».

گذرِ زمان را اینجا احساس نمی‌کنی، “متین”؛ یک هاسکیِ زیبا و بزرگ‌جُثه این‎قدر مهربان و مانندِ اسمش موقر است که سریع خود را در دلِ همه جا می‌کند. سال گذشته در منطقه‌ی کوهسار توسط یک خانمِ طبیعت‌گرد پیدا شده. هر دو چشمش را نابینا کرده بودند و بدنش در اثر فرو رفتنِ گیاهان تیغ‌دار پُر از زخم‌های عمیق بود. از وقتی تیمار شده دوست ندارد مرکز را ترک کند و به سگِ نگهبانِ مرکز بدل شده است.

۲۰ خرداد ۱۴۰۱ است و برای بازدید به  مرکز نگهداری حیوانات آمده‌ای. از ورودی کمالشهر و از کنارِ آرامستان بهشت سکینه که عبور می‌کنی، باید حدود ۱۰ دقیقه با ماشین رانندگی کنی تا به مرکز برسی که در دلِ باغ‌های پُر دار و درخت پنهان است. مرکزی که فعالیتِ رسمی‌اش را از سال ۱۳۹۶ آغاز کرده است.

۱۲ خانواده از جغد، عقاب، قوش، پرندگان آبزی و کنار آبزی مثل لک‌لک و فلامینگو، مرغابی‌های وحشی، سگ‌سانان وحشی؛ روباه، شغال و گرگ، و تعدادی حیوان کشف و ضبط شده از متخلفان که جزء گونه‌های سایتیس(برخی از گونه های در خطر انقراض) به حساب می‌آیند؛ مثل میمون، راکون و طوطی، در حال حاضر اینجا نگهداری می‌شوند و فرشاد اربابی؛ مدیر مرکز به تو اطلاع می‌دهد که حتما پس از تیمار، در طبیعت رهاسازی خواهند شد و هیچ‌کدامشان اینجا نخواهند ماند.

گوشه‌ای از باغ، سگ‌های بی‌سرپرستی توجهت را جلب می‌کند که دست و پا ندارند. نزدیکِ حصارِ محل نگهداری‌شان که می‌شوی با زحمتِ زیاد روی یک دست یا یک پا، خودشان را می‌کشانند بالا و ملتمسانه نگاهت می‌کنند که دستی به سرشان بکشی.

مدیر مرکز در پاسخ به سوالت در خصوص حيوان‌آزاري، می‌گوید: « اين حيوانات با گوش بُریده، دست و پای شکسته یا قطع شده در طبیعت پیدا و به مرکز منتقل می‌شوند.»

“سگ‌های اهلی آسیب‌دیده‌ی مرکز که توسط مردم، طرفداران محیط زیست یا آتش‌نشانان و محیط‌بانان به مرکز آورده مي‌شوند برخلافِ حیوانات وحشی، پس از درمان، قابلیت واگذاری به افراد واجد شرایط را خواهند داشت”. وقتی مدیر مرکز در حال گفتن این جملات  به توست، سگی قهوه‌ای رنگ که اضافه وزن دارد، کشان کشان خود را به تو می‌رساند. این سگ سالم است و در کنارِ متین، مسئول حفظ امنیتِ مرکز است انگار. او هم با شرایطی وخیم چند ماه پیش در جاده‌ی منتهی به مرکز رها شده و در حالِ مرگ بود.

دلیجه‌ای که در مرکز ماندگار شد

به قفسِ دلیجه‌ها می‌روی. یکی از کارکنان که از تو می‌خواهد خیلی نزدیکِ حیوانات نشوی چون مضطرب می‌شوند. می‌گوید: «دلیجه یا موش‌خوار از خانواده‌ی شاهین‌هاست. دلیجه‌های کوچک‌تر در بیش‌تر مناطق ایران، در دشت‌ها و کشتزارها و حتی شهرهای بزرگ مثل تهران و کرج  به صورت بومی و مهاجر دیده می‌شوند.»

یکی از دلیجه‌های کوچک و آرام را نشانت می‌دهد كه قرار بوده پس از تيمار در طبيعت آزاد شود اما پس از نیم ساعت معطلی و تلاشِ گروهِ آزادسازی، پرواز نکرده است و  مجبور شده‌اند برش گردانند به مرکز!

ميمون، حيوانِ خانگي نيست

از اربابی راجع به فیلم‌ها و سریال‌های جدیدی می‌پرسی که تجمل‌گرایی را در نگهداری حیوانات وحشی مثل میمون، عقاب و غیره نمایش می‌دهند. به تو می‌گوید: «متاسفانه صدا و سیما طوری این موضوع را نشان می‌دهد که انگار نگهداری از حیوانات وحشی، پیروی از مُد و نماد تجمل‌گرایی محسوب می‌شود اما در واقعیت چنین نیست.»

یک میمون از نژاد “رزوس” را نشانت می‌دهد که در چشمانش ترس موج مي‌زند و تا تو را مي‌بيند سراسیمه خودش را به پشتِ یک بوته در گوشه‌ی قفس می‌رساند. این میمون که تنها میمون بومی افغانستان است از طریق قاچاق، سال‌هاست که در ایران داد و ستد می‌شود.

مدیر مرکز از تو درخواست می‌کند که این موضوع را حتما انعکاس دهی که “مردم گمان می‌کنند چون نوزاد این حیوان بانمک و آرام است قابلیت نگهداری در خانه دارد. اما با افزایش سن، خوی وحشیِ خود را نمایان می‌کند و ممکن است به صاحب خود آسیب برساند”.

متاسفانه مردم وقتی از پسِ نگهداری برنمی‌آیند آن‌ها را در جنگل‌های اطرافِ شهرها رها می‌کنند که علاوه بر خطر برای انسان‌‌ها و سایرِ حیوانات، زیست‌بوم این جانوران را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد.

بزغاله‌ای که می‌خواست آهو باشد!

یکی از تجربه‌های کمیابت، بغل کردنِ یک بزغاله‌ی کوچک و آرام است. مادرِ “گندم” و “گیسو” را شکار کرده‌اند. این دو حیوانِ بی‌گناه توسط محیط‌بانان به مرکز آورده شده‌اند آن هم در حالی که بندِ نافشان هنوز به بدنِ مادرِ مُرده‌شان متصل بوده است. آن‌ها تحت تیمار هستند و حالشان از قبل خیلی بهتر شده. گیسو بازیگوش است اما گندم چنان به تو می‌چسبد که دلت می‌خواهد درجا به فرزندی قبولش کنی. به خاطرِ چشمان کشیده و درشتش، همه در نگاه اول او را با آهو اشتباه می‌گیرد.

حبس و جریمه‌ی شکارچیان غیرمجاز، پیشگیرانه نیست

فرشاد اربابی كه با سازمان حفاظت محيط زيست استان نيز در خصوصِ شناساییِ شکارچیان غیر مجاز حیوانات، همكاري دارد برايت توضيح مي‌دهد كه: «اغلب شکارچیان منطقه، شکارچیِ کبک هستند که تعدادی از آن‌ها توسط ماموران محیط زیست دستگیر و به مراجع قضایی معرفی مي‌شوند. جرائمي هم مثل حبس برای این افراد در نظر گرفته می‌شود ولي گويا قابليت پیشگیرانه از شکار و قاچاق نداشته و دلیلش هم تنوع و تعدادِ بالای حیوانِ وحشیِ آسیب‌دیده در مرکز است.»

مدير مركز از “قوي فريادكش”ی  نیز به تو می‌گوید كه صاحبش براي تيمار به مركز آورده بود و در طبیعت رهاسازی شد. نگهداری از این قوها که بومی نیم‌کره‌ی شمالی هستند، بسیار سخت است و فضای زیادی برای زندگی نیاز دارند؛ مخصوصا در زمان رشد.

از کنار قفسِ گرگ‌ها، توله‌روباه‌های زخمی، شغال‌ها و گرازهای لنگان، سنجاب‌های بازیگوش و کنجکاو که مدام از ان سو به آن سو می‌دوند‌، خرگوش‌های سفید و خپل و خجالتی، طوطیِ رنگارنگ و زیبای سخنگو که مدام در حالِ حرکات موزون است، عبور می‌کنی و غمِ توی چشمانشان خبر از درد مشترک می‌دهد؛ دردِ حیوان‌آزاری، دردِ قاچاق، دردِ دوری از زیست‌بومِ اصلی و مهاجرت به اقلیمی که زیستن در آن برایشان به یک جنگِ دائمی برای زنده ماندن شبیه است.

بازدیدت از سرزمین عجایب تمام شده. دو نفر از کارکنان مرکز، یک عقاب زخمی دیگر را پتوپیچ شده می‌آورند که حالش وخیم است. انگار یک شکارچیِ غیر مجاز در ارتفاعات طالقان به او شلیک کرده.