فرزانه یوسفیان– لپتاپمو روشن میکنم و به پُشتی تکیه میدم. حوصلهی میز و صندلی ندارم و دوست دارم چهارزانو بشینم و انیمیشن inside out رو ببینم. با انیمیشن خوراکی میچسبه، اما تازه ناهار خوردم. منتظرِ کیکِ شکلاتی با دارچین بودم که قبل از تماشای انیمیشن درست کرده بودم و گذاشته بودم تو فر. خب فعلا بیخیالِ کیک، انیمیشن رو ببینم شاید یکم از فکر کرونا اومدم بیرون.
داستان از همون اول جذبم کرد. چه هیجانانگیزه بدونی توی دنیای ذهنیت در کنار احساساتی مثل شادی، غم، ترس، خشم و انزجار، چند تا جزیره داری که هر کدومشون یه اسم دارن. جزیرهی خانواده، دوستی، راستگویی، مسخرهبازی و علاقمندی، که هر جنبه از زندگیمون یه جزیره میسازه و ما و افکارمون رو هدایت میکنه.
توی ذهن آشفته و در عین حال منظم شخصیتِ اصلی داستان یه زبالهدونی حافظه هم بود که هر چیز به درد نخور رو میتونست بندازه اون تو. یاد کرونا افتادم! کاشکی میشد خیلی زود بندازمش توی زبالهدونی حافظهم و از شَرش خلاص شم. داریم وسواس میگیریم آخه. هی میشوریم، ضدعفونی میکنیم و حواسمون به یه سرفه و گلودرد سادهست که یه وقت خودمون یا عزیزامون درگیرش نشن. مثلا گفتم انیمیشن ببینم کرونا یادم بره، بدتر روش تمرکز کردم!
توی ذهنمون یه سرزمین تخیل هم هست که فکر میکنم قبل از کرونا داشتیم باهاش زندگی میکردیم. همون روزهایی که بدون دغدغه توی شهر راه میرفتیم و توی یه کافهی دنج، چای قندپهلو میخوردیم. یاد یه دیالوگ بین احساس شادی و غم توی انیمیشن افتادم که میگفت “به مشکلاتت توجه نکن همیشه راهی برای پیدا کردن خوشی هست!” حالا باید بگم بیخیال کرونا. انیمیشن هم که تموم شد. الان همون کیکِ شکلاتی با دارچینِ خونگی یه راه ساده و کوچیک برای پیدا کردنِ خوشیه.
نویسنده، روزنامهنگار
f.yousefianpour@gmail.com