مهدی عبدی- دهلی قدیم یا شاهجهانآباد، بخشی از دهلی نو است که به دستور شاه جهان گورکانی، زمانی که او تصمیم گرفت پایتخت را از آگرا به این منطقه منتقل کند بنیان نهاده شد.
برای لمس تاریخ تهران باید در کوچهها و خیابانهای اطراف بازار تهران قدم میزدم. دهلی هم بیشباهت به تهران نبود. پس حالا نوبت قدم زدن در دهلی قدیم و بازار بود. با این تفاوت که در دهلی نمیشد راحت قدم زد.
بهترین کار برای بازدید از دهلی قدیم و بازار این بود که چند ساعتی “ریکشا” کرایه کنم. ریکشا رکابی مثل همان سهچرخهای بود که در کودکی داشتم ولی در ابعاد بزرگتر. ابتدا فکر میکردم راندنش به همان سادگی است ولی وقتی امتحانش کردم متوجه تفاوت شدم. راندنش برای طولانی مدت، کار هر کسی نیست. پاهای قوی میخواهد و انگیزه برای سیر کردن شکم.
بازار به معنای واقعی شلوغ بود. عبارت “جای سوزن انداختن نیست” دقیقا اینجا معنی پیدا میکرد. ریکشا ران، رکاب میزد و من فقط نگاه میکردم. در خیابان همهچیز درهم بود؛ دوچرخه، ریکشا، موتور و ماشین، همه در دل هم.
هر کسی هر جور دوست داشت میراند و همه بوق میزدند و هیچکس هم توجه نمیکرد. اوج بینظمی و شلوغی بود. برای یک روز خوب بود ولی بیشتر از یک روز، حداقل میدانم من نمیتوانستم دوام بیاورم و دیوانه میشدم .
در مسیر معبدی دیدم متعلق به فرقه “سیکها”. اولین بار بود که چنین معبدی میدیدم. از ریکشا ران خواستم توقف کند تا داخل معبد را ببینم .
سیک، به معنی شاگرد است و دینشان دینی یکتاپرستی و تقریبا جدید که در قرن پانزدهم میلادی به دست “گورو نانک” در منطقه پنجاب بنیان نهاده شده. در فلسفه دینی سیکها، منظور از واژه گورو، معلم است و این دین تقریبا ۲۵ میلیون پیرو دارد. نیایشگاه سیکها “گِردوارِه” نامیده میشود و گردواره در زبان پنجابی به معنای درگاه گورو است .
چهره پیروان این دین همان چهرههای آشنای هندی بود که همیشه در ذهن داشتم؛ ریشهای بلند با توربان و جلوی درِ ورودی معبد نگهبانی نیزه در دست .
رسم بازدید از معبدشان هم یک مقدار با تجربههای قبلیام در مورد ادیان دیگر متفاوت بود. علاوه بر کفش، جورابها را هم از پایم در آوردم. جلوی معبد آب بود که میشد پاها را قبل از ورود به معبد شست و از همه مهمتر قبل از ورود باید سرم را می پوشاندم، با چیزی شبیه دستمال سر. پیروان این دین همیشه توربان به سر دارند و موهایشان را میپوشانند . کوتاه کردن موی سر در این دین مجاز نیست؛ موهای بلند زیر پوشش .
با لبخند و احترام به داخل معبد راهنمایی شدم. داخل معبد شخصی بر روی سکویی نشسته بود و در حال خواندن آیات کتاب مقدسشان بود. کتاب مقدسشان به خط “گُرمُکهی” و به زبان پنجابی نوشته شده است اما گاه نوشتههایی از زبان هندی و فارسی نیز در آن به چشم میخورد.
کتاب همیشه باید بر روی یک سکوی بلند باشد و برای لمس آن باید حمام کنند ، چیزی شبیه غسل در دین اسلام .
چند دقیقه ای نشستم و بعد راهی حیاط معبد شدم . برخلاف بازار و کثیفی اینجا کاملا تمیز بود . در حیاط معبد برای اولین بار سمبل کاندا (Khanda) را از نزدیک دیدم سمبلی که شباهت زیادی به سمبل پرچم کشور ایران دارد . بر فراز همه گردوارهها، پرچم بزرگی که نشان صاحب خوانده میشود افراشته است تا از فواصل دور مشخص باشند.
تمام معابد سیک جایی به نام لنگر(آشپزخانه) دارند که در آن به صورت رایگان به بازدیدکنندگان اعم از سیک و غیره، غذا داده میشود.
من آن لحظه نه گرسنه بودم و نه به دلایل شخصی تمایلی به امتحان غذا داشتم ولی رسمشان، رسم پسندیدهای بود .
برخی اعتقاداتشان شبیه ادیان دیگر و برخی خاص خودشان است. مواد مخدر و الکل مصرف نمیکنند. گدایی نمیکنند و نمیتوانند راهب یا یوگی باشند. قربانی کردن حیوانات در این دین ممنوع است. هر گونه رابطه جنسی قبل از ازدواج یا خارج از ازدواج برای پیروان دین سیک ممنوع است. طبقه راهبان یا روحانیون در دین سیک وجود ندارد.
ولی خیلی از کارهای کوچک که در دینهای دیگر عادی است در این دین بیاحترامی محسوب میشود؛ مثلا لمس کتاب مقدسشان یا بلند کردن پا و قرار دادن آن روی دیوار معبد برای درآوردن یا پوشیدن کفش و جوراب که اینها شرایط را برای بازدیدکنندهها سخت میکند و من به شخصه کلی مراقب بودم تا کاری نکنم که از نظر آنها بیاحترامی بزرگی محسوب شود. نیم ساعتی در معبد بودم و بعد به مسیر ادامه دادیم، ریشکا رفت و رفت تا…