هفتمین پویش نجات قطرهها در خانه فرهنگ حسینآباد
نسترن کیوانپور- یادم است سال گذشته رفته بودیم یکی از محلات کرج برای تهیه یک گزارش مربوط به کمبودِ آب. چند تا پسربچه نشسته بودند روی نردههای پارکِ محله و میگفتند اینجا اینقدر مشکل زیاد است که کمبودِ آب تویش گُم میشود!
راست هم میگفتند. از آسفالتِ نامناسبِ محله گرفته تا همان پارکی که داخلش نشسته بودیم و پلههای متعددی که حفاظ نداشت و اگر میافتادی خدای نکرده، از بالا قِل میخوردی دقیقا وسطِ خیابان، میانِ ماشینها. یا حتی موشهایی به قد و قامتِ گربه که معلوم نبود چهقدر کثیفی و مریضی با خودشان اینسو و آنسو ميبرند!
حالا توي چلهي گرما روبهروي كودكان ايستاده بوديم با دوربينِ فيلمبرداري و ميكروفون، منتظر كه آيا اصلا میانِ این همه مشكلات و معضلاتِ متعددي كه هر روز با آنها دست و پنجه نرم میکنند، موضوعِ آب برایشان اهمیتی دارد یا نه…
داشتیم کمکم نااُمید میشدیم که یکی از بچهها گفته بود “مرغفروشِ محله همیشه شلنگ آب را باز میگذارد و جلوی مغازه را میشویَد. چند بار هم گفتیم این کار را نکن که به ما بد و بیراه گفته!”
تا پسرک این حرف را زد، بقیه دوستانش هم شروع کردند. تعجب کردیم که بچهها اینقدر راجع به همه موضوعات آگاه هستند. شروع کرده بودند با هم بحث کردن راجع به آب، نحوه مسواک زدن، حمام کردن و غیره و از هم ایراد میگرفتند که چرا آب را درست مصرف نمیکنی!
حالا تقریبا یک سال از آن زمان میگذرد و امروز ششم خرداد ۱۴۰۲ در هزار و یک شهر موفق شدیم با همکاری شرکت آب منطقهای البرز و شرکت رنگسازی نیپون، هفتمین پویش نجات قطرهها را در یکی دیگر از محلات کرج برگزار کنیم.
ماکان، امیرسام، امیرحسین، آرتین، حسان، چند تا از بچههای خانه فرهنگ شهدای حسینآباد، کنارِ دیوار ایستاده بودند و رو به دوربین در خصوصِ صرفهجویی مصرفِ آب حرف میزدند. سر به سرشان میگذاشتیم و میگفتیم “آب زیاد است! زیاد مصرف کنید! شیرِ آب را باز بگذارید!” چپ چپ نگاهمان میکردند و میگفتند “ما از این کارها نمیکنیم!”
خلاصه تمامِ تلاشمان را کردیم که بچهها خودشان را لو بدهند و بگویند که آب زیاد مصرف میکنند و برایشان مهم نیست هدر برود! اما به قولِ دهه هشتادی و نودیها فشار خوردیم!
این میزان از آگاهیِ بچهها در خصوص مسائل محیط زیستی واقعا امیدوارکننده است و تنها هم مختصِ این محله و منطقه نیست. در تمام محلاتی که تابهحال پویش برگزار کردیم میزان آگاهی بچهها شگفتزدهمان کرده؛ هرچند به گفته خودشان نقاشي و رنگ در لذت بردنشان از این رویداد بیتاثیر نیست.
“الین” از من اجازه میگیرد که یک قطره دیگر را هم رنگآمیزی کند. با آن لباس صورتی و زردِ عروسکیاش دستم را میگیرد و میرویم دنبالِ یک قطره رنگنشده روی دیوار بگردیم که از میانِ انبوهِ بچههای قلمو به دست، پیدا کردنش دور از ذهن است. الین قطره را که میبیند ذوق میکند، خودش را بینِ بچهها جا میکند و دست به کار میشود! میخواهم هشدار بدهم که لباسش رنگی نشود ولی اینقدر در حالِ لذت بُردن از رنگ و نقاشی است که تصمیم میگیرم مزاحمِ شادیاش نشوم.