اپیزود اول
نسترن کیوانپور- روی چهارپایهی پلاستیکیِ زردرنگی نشسته بود جلوی مغازهاش و جوری نگاه میکرد که انگار میدانست تهِ این بازدید اتفاقِ خاصی نخواهد افتاد. مثلِ چندین بازدید دیگری که در سالهای گذشته اتفاق افتاده بود؛ مسئولان آمده بودند به این محله، وضعیتِ کوچهها و خیابانها را دیده بودند، عکاس مدام از آنها و هیأتِ همراهشان عکس گرفته بود، مردم مشکلاتشان را گفته بودند، مسئولان قول داده بودند و مردم اُمیدوار نشسته بودند به انتظار که اتفاقی بیافتد، که آسفالت محل زندگیشان در شأنِ یک شهروند باشد و با کوچکترین بارندگی، تمام زبالههای منطقه تلانبار نشود توی معابرِ محله.
پیرمرد روی چهارپایهی پلاستیکیاش جلوی درِ مغازهاش با بیاعتمادی به ما نگاه میکرد. حمید صمیمی؛ معاون عمرانی شهرداری منطقه هفت آمده بود دفتر اوقافیها و بعدش بازدید از محله و دیدنِ وضعیتِ آسفالت.
مردم جمع شده بودند توی یکی از کوچهها و مشکلات محله را میگفتند اما پیرمرد از جایش تکان نمیخورد. به من که ایستاده بودم سرِ کوچه گفت که واقعا کسی برای ما کار انجام نمیدهد. نمیدانستم چه جوابی بدهم. خودم را که میگذاشتم جای اهالی و تصور میکردم چهقدر دیدنِ زباله و روانابها در سطح محله ناخوشایند است، عصبی میشدم. اوایل اسفند بود که همینجا توی دفتر بودیم؛ توی همین خیابان دستغیب و برف شروع به باریدن کرد و چند ساعت بعد که میخواستیم برویم خانه، با منظرهی نازیبای جلوی درِ دفتر و چندین حوضچهی بزرگ و کوچک که آب و زباله در آن جمع شده بود روبهرو شدیم. چنین کوچههایی حقِ هیچ شهروندی نیست.
اپیزود دوم
سالهاست در نشستهای خبریِ مختلف و همایشها برای گزارش حضور دارم و کمتر مسئولی دیدهام که برای از سر باز کردنِ مسئولیت قولهای الکی ندهد. حداقلش این است که صمیمی در همان دیدار، قولِ الکی به ساکنان نداد. شاید مردم شادیِ لحظهای را با وعده و وعیدهای مسئولان تجربه کنند اما اگر این وعدهها محقق نشود بیاعتمادیهایی به وجود میآید که برای جبرانِ آن سالها باید بگذرد و مسئولان مختلف بیایند و بروند و برادریشان را ثابت کنند.
آسفالت خیابان دوم و چهارم غربی و همهی خیابانهای شرقی به گفتهی معاون عمرانی منطقه انجام خواهد شد اما خیابان چهرهپرداز فعلا نه. دلیلش هم این است که عملیات فاضلابِ این معبر هنوز انجام نشده و تا زمانی که اداره آب و فاضلاب این پروژه را تکمیل نکند، امکان بهسازی آسفالت وجود ندارد. حل مشکل آبگرفتگی معابر اوقافیها هم در قالبِ پروژههایی از سوی شهرداری منطقه هفت قرار است حل شود؛ مشکلی که تمامِ ساکنان متفقالقول از آن گلایه دارند.
جالبترین اتفاق در این دیدار، پیشنهادی بود که از سوی دفتر تسهیلگری محله مطرح شد؛ اینکه کوچههایی که ساکنانشان در رعایت اصول بهداشتی انتقال زباله و جمعآوری لولههای فاضلاب همکاریِ بیشتری داشته باشند، سریعتر بهسازی شود. عنوانش هم به گفتهی کارشناسان اجتماعیِ دفتر “جایزهی مشارکت” خواهد بود. که البته اهالی میتوانند برای دریافت اطلاعات بیشتر و ثبتِ نامِ کوچهشان به دفتر مراجعه کنند.
اپیزود سوم
“الساندرا اُوریفینو”، فعال اجتماعی است که یک تشکیلاتی به نام “مه ریو(Meu Rio)” راهاندازی کرده؛ فقط برای مشارکت مردم در رفع مشکلات محلِ زندگیشان بدونِ کمک دولت و مسئولان.
الساندرا معتقد است که مردم میتوانند ساختارِ منحصربهفرد خودشان را برای مشارکت به وجود آورند. شبکهی اجتماعی مه ریو، امکان مشارکت روزمرهی مردم را فراهم میکند و هرکس مشکلاتی را در محل زندگیاش که به نظر مهم میآید، به اشتراک میگذارد و کمپینی برای رسیدن به هدفِ خود نیز ایجاد میکند.
به عقیدهی او، این ما(مردم) هستیم که باید فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری را به دست بگیریم. باید خودمان به خودمان حقِ انتخاب بدهیم؛ میخواهیم محلهمان پارکینگ داشته باشد یا مدرسه؟ میخواهیم محوطهی ساختمانی بلا استفاده داشته باشیم یا یک فرهنگسرا و کتابخانه؟ میخواهیم معابرمان آسفالت شود یا پُر از زباله باقی بماند؟
به نظرم تمامِ بیاعتمادیهای ما از این ناشی میشود که خودمان را عقب کشیدهایم و کار را سپردهایم دستِ مسئولان. نمیگویم تلاش نکردهایم، طومار جمع نکردهایم، از اهالی امضا نگرفتهایم، اما شاید راهِ درست را انتخاب نکرده باشیم.
هفتهی گذشته بود که محمود کشاورز؛ معاون خدمات شهری منطقه هفت به دفتر تسهیلگری آمد و کمک کرد دیوار دفتر رنگِ شاخصی داشته باشد. چندین گلدان دیواری هم به خواستهی اهالی در یکی از کوچهها(کوچه یاس) نصب شد؛ اقدامی کوچک که تاثیری بزرگ دارد هم در تلطیف فضای محله هم در ذهنِ ساکنان.
بهتر است کمی به این موضوع فکر کنیم که شاید درست نخواستهایم تابهحال، شاید نااُمیدی فقط به این دلیل بر ما غالب شده چون اُمیدمان را جای درستی خرج نکردهایم. شاید باید به خودمان اعتماد میکردیم و همسایگانمان، نه مسئولانی که شاید هفتهی بعد یا ماهِ بعد به منطقهای دیگر برای فعالیت اعزام شوند.
به پیرمرد سرِ کوچه گفتم بیا و مشکلاتت را بگو. گفت هزار بار گفتهایم. تاثیری دارد؟ گفتم وقتی جمع بشوید و پیگیری کنید مدام، بله دارد. در ضمن خیالت راحت! من نه از شهرداری آمدهام و نه در دفتر تسهیلگری مشغول هستم! پیگیری میکنم توی رسانه که ببینم وعدهها محقق میشود یا نه. سرانجام لبخند زد اما حس کردم لبخندش از روی رضایت و شادمانی نیست. شاید با لبخندش میخواست بگوید دلت خوش هست ها! شاید هم نه… نمیدانم.