معصومه ابوالحسنی– “از قسمت که نمیشود فرار کرد. مثل بند ناف با آدم به دنیا میآید، ولی مثل بند ناف بریده نمیشود”.
نباید به بچهها میخندیدم. وقتی آخر هفتهای زنگ زدند و گفتند: “سفر، تنها پناهمان در یکنواختی و درماندگی این روزهاست. بیا این چند روز تعطیلی را برویم ویلای نوشهر، هوایی عوض کنیم”.
تکیه قهر میکند اگر برویم شمال. دلم راضی نشد. سرما خوردگیام را بهانه کردم و تنها و مغموم در چنبرهی درد، خانه ماندم. نرفتم. این روزها را باید خانه ماند. عزای حسین را گرفت و شعر محتشم را خواند. آخر “شعر لطیفترین بخش شعور آدمی است”.
روزگار که با این مرض واگیر، خودش با همه سر جنگ دارد، برایش چه فرقی میکند؟ از راه رفتن توی جنگل و لب دریا باشد یا سینه زنی توی هیات. پیک سوم کووید ۱۹ را میکوبد توی سرمان و تر و خشک را با هم میسوزاند. به قول باباجان خدا بیامرز در “نقار” در پی نقیر بودن، خطاست.
همهی اینها را گفتم و حالا اینجا خیلی دورتر از خانه توی یک اتاق یک تخته، نشستهام . باد میآید و میرود. همهجا از تمیزی برق میزند. “حوائج زندگی” است دیگر. گاهی مجبورت میکند کاری را بکنی که نمیخواهی. خجالت میکشم به بچهها بگویم. بشنوند ناراحت می شوند.
توی راه که میآمدیم، خبری از شلوغی هر سال نبود. مردم همه مراعات کرده بودند. مردی توی خیابان تنهایی نوحه میخواند و زنجیر میزد، غربتش بدجوری پشتم را لرزاند. یک خیابان بالاتر، مردی دیگر، روی ویلچر نشسته بود و”در طنین طولانی زنگها” و سنج ها که از بلندگویی پخش میشد، خیلی آرام اشک میریخت. چهرهاش”سکوت خوش بیانی داشت”.
حتما پیش خودش فکر کرده بود همهی آدمهای دستدار و پادار، الان توی خیابان سینه میزنند، من چرا توی خانه بمانم؟ پسر کوچکش را اسیر کرده بود که هنهنکنان توی خیابان هولش بدهد. مثل من که این مرد را اسیر خودم کردهام که توی این هول و ولا، وسط گود کرونا، کنار دستم بنشیند و به حرفهای مریض پشت پردهی اورژانس، گوش بدهد.
پیرزن انرژی بیپایانی در حرف زدن دارد. “در جمع ما بیماران شمع اصحاب است” . آنجا خوابیده و مدام، علی را صدا میزند. کمک میخواهد و تا علی یا پرستاری به بدنش، دست میزنند، هوارش به آسمان می رسد که؛ ولم کنید بگذارید بمیرم!
اینجا توی بخش، صدای بلند طبل دستهی کوچکی عزادار، پنجره اتاق را میلرزاند و من روز قتلی، از پشت پردهی اشک، به چکیدن قطرههای سرم چشم دوختهام و زیر لب زمزمه میکنم :
“باز این چه شورش است که در خلق عالم است”