سعید فغانی- چند روزی است که تصمیم گرفتهام بخشی از مسافت محل کار تا خانه را پیاده بیایم و با دقت بیشتری مردم را تماشا کنم.
امروز برای چندمین روز متوالی پیاده میآمدم و به آن ۲۰۷ نفری فکر میکردم که در ۲۴ ساعت اخیر جان شیرینِ خودشان را فدای کرونا کردهاند. در بین این ۲۰۷ نفر قطعا کسانی بودند که به شوخی میگفتند “معتادا نمیگیرن” یا ” من خفیف گرفتم و رد کردم”؛ اما هرکسی در هر سن، لباس و جایگاهی میتواند مبتلا شود و عزیزان خود را سیاهپوش کند.
داشتم به خانوادههای عزادار فکر میکردم و مردمی را تماشا میکردم که بدون ماسک و اتفاقا نزدیک به هم در خیابان، تاکسی و محل خرید و… هریک مشغول کاری بودند.
بعضی وقتها حقیقتا دلم به حال این آدمهای مغرور هم میسوزد، آدمهایی که واقعا نمیدانند با خود و خانوادههایشان چه میکنند که اگر میدانستند، لحظهای برای انجام کارهای غیر ضروری از خانه خارج نمیشدند.
رفیق! خدا خیلی سر ما و عزیزانمان منت گذاشته که تا امروز جزء آن ۲۵ هزار نفری نبودیم که حتی بدون مراسم دفنمان کنند.
چه کسی تضمین میدهد تا زمانی که این بیماری وجود دارد ما و خانوادهمان از گزند آن جان سالم به در ببریم؟! کسی تاریخ پایان بیماری را میداند؟
پدری را میشناختم که به دو دختر خردسالش قول داده بود برای تعطیلات تابستانه آنها را به شمال ببرد و مدتی پیش مادر بزرگشان بمانند اما پدرِ بیچاره خبر نداشت که قرار است به مدت یک هفته در بیمارستان بستری شده و بعد مظلومانه و بیسروصدا به خاک سپرده شود. دختران کوچک برای همیشه به شمال و خانه مادربزرگ نقل مکان کردند اما دیگر خوشحال نیستند چون پدری بالای سرشان نیست.
شرایط به نحوی حساس شده که هر لحظه خبر از دنیا رفتنِ کسی را میشنویم و بیتعارف ممکن است فردا نوبت من و شما باشد. اما چاره چیست؟
در وضعیت کنونی که مردم دیگر ترسی از کرونا ندارند و با چهرههای خودخواهی مواجه شدهایم که ماسکهایشان را کنار زدهاند؛ میتوان به پایان بیماری امیدوار بود؟
حقیقتا دیگر از دولت و دولتمردان انتظار کار خارقالعاده نداریم چون ما مردم، افراد مهمی نیستیم که با مبتلا شدنمان به کرونا چیزی به خطر بیافتد یا آب از آب تکان بخورد؛ اصلا ما آرزو نداریم و حتی خانواده هم…
ولی خودمان که میتوانیم به فکر خودمان باشیم. نمیتوانیم؟
خودمان که میتوانیم خودمان را از بحرانی که با آن دست به گریبانیم جدا ندانیم. خودمان که میتوانیم خودمان را مسئول جان یکدیگر بدانیم. میتوانیم در خوش بینانهترین حالت تعدادی ماسک اضافه در کیف یا جیبمان داشته باشیم تا اگر شهروند محترمی را دیدیم که ماسک ندارد به او بدهیم و در بدبینانهترین حالت هم میتوانیم با گفتار و رفتارمان به آنها بفهمانیم که کار اشتباهی انجام میدهند.
اگر خودمان دلمان به حال خود، عزیزان و دیگران نمیسوزد یعنی از انسانیت فاصله گرفتهایم و به قول جلال آل احمد “خری هستیم در لباس شیر”.