رامین جهانپور– “ناگهان درخت” یکی دیگر از فیلمهای جدید ایرانی است در آخرین جشنواره فیلم فجر سال ۱۳۹۷ به اکران درآمد. “صفی یزدانیان” این فیلم را نوشته و کارگردانی کرده است. نویسندهای خوشذوق و اهل تفکر و تا حدودی آوانگارد.
این فیلم شبیه دیگر فیلمهای ایرانی نیست که تماشا کردهای. یزدانیان مثل فیلم اولش “در دنیای تو ساعت چند است؟” سراغ داستانی متفاوت با نگاهی تازه رفته و تصویر سوررئالیستی به سکانسهای فیلمش داده است. همچنین ضمن استفاده از موسیقی “کریتسف رضاعی” آهنگساز دورگه ایرانی-فرانسوی با آهنگی که آمیختهای از موسیقی فرانسه و گیلان است ارادت خودش را به شهر قدیمی رشت با تاریخچه و آداب و رسوم خاصش نشان داده است.
استفاده از لوکیشنهای عالی هم از نکات جالب توجه فیلم است. داستان فیلم اجتماعی است. یک شاعر جوان متولد تهران و با اصالت به رشت برمیگردد. او گرایشهایی سیاسی دارد و میخواهد به همراه خانواده و قوم و خویشش در اوج بمبارانهای جنگ ایران و عراق از کشور خارج شود که گیر شهربانی و زندان میافتد.
فرهاد شخصیت اول فیلم عاشق کتاب و نوار کاستهای دکلمه احمد شاملو است و زنش را عاشقانه دوست دارد اما… این فیلم لطیف با لوکیشنها و دیالوگهای نوستالژیک بسیار عالی پیش میرود.
جز سکانس آغازین فیلم که واقعا خستهکننده است و هیچ کمکی به تعلیق داستان فیلم نمیکند. یک فیلم هم مثل یک داستان قوی در همان پاراگراف اول باید مخاطب را گیر بیاندازد.
سکانس اول فیلم را اگر کارگردان به وسط فیلم میآورد، نتیجه زیباتر بود. فیلم فلشبک به گذشته دارد و فیلمنامهاش سیّال ذهن است و این از ویژگیهای بارز آن است. اما به جرات میتوان گفت که سکانس پایانی فیلم بسیار ضعیف است. در واقع کارگردان با دست خودش یک فیلمنامه قوی را تبدیل به داستانی ضعیف میکند.
چندسالی است که متاسفانه پایانهای تلخ و مایوس کننده و به قولی “باز” در فیلمهای ایرانی تبدیل به اپیدمی شده و این هم انگار یک نوع ادا و ژست نهیلیستی است که کارگردانهای ایرانی از خودشان درمیآورند. مگر چه اشکالی دارد بیننده متفکر یا غیر متفکر، بیننده خاص یا عام بخواهد یک فیلم امید بخش ببیند. فیلمی که بوی زندگی بدهد؟! در این وانفسای ناامیدی و تیرگی و تلخی در جامعه.
متاسفانه این بلا نه سر سینما که سر ادبیات ما هم آمده است. تلخگرایی تبدیل به عادت بدی شده است که انگار نمیخواهد گریبان هنرمندان و اهل قلم ما را رها کند.