مرتضی فضلی– سال ۱۳۰۴ کرج را ده کرج میگفتند. جمعیت آن را ۸۰۰ نفر تخمین میزدند؛ پل قدیمی حصار بود و یک جادهی خاکی که به آن جادهی چالوس میگفتند. جمعیت این شهر هم در سال ۱۳۳۷ سی و پنج هزار نفر و وسعت آن ۵۸۳۰ کیلومتر مربع بود.
قدمت تاریخی این شهر دوازده هزار سال است. آثار به جا مانده در این شهر برمیگردد به عصر آهن. در گورستان کلاک آثار متعددی از دوران مادها به چشم میخورد. در اوستا از کرج و رود کرج نام برده شده و زادگاه زرتشت را کلاک گفتهاند.
فردوسی نیز در شاهنامه نام کرج را با ذکر یک داستان برده است. در عهد ساسانی کرج به خاطر آتشکدههایش معروف بوده است و آثار به جا مانده در منطقهی آتشگاه کرج نیز یکی از همین آتشکدهها را مطرح میکند. دو آتشکده نیز در کلاک بالا و پایین وجود داشته که حائز اهمیت بوده است. این شهر با پیشینهی قوی تاریخیاش همیشه قربانی ری و تهران بوده و در مسیر حمله به ری و تهران بارها مورد هجوم اقوام مختلف از قبیل مغول و تاتار و… قرار گرفته و بارها ویران شده است. متاسفانه قهر طبیعت نیز حدودا هر صد سال یک بار با وقوع زلزله های شدید باعث ویرانی شهر شده است.
دوران رونق جدید کرج از وقتی شروع شد که امثال “حاج فاتح” گوشهی چشمی به کرج انداختند. محلهی یزدیها و سپس در پی ایجاد شغل، محلهی اصفهانیها به وجود آمد. همه فکر میکردند شهر تا مدتهای مدیدی در انحصار یزد و اصفهان خواهد بود و رونق آن را به نوعی مدیون اهالی این دو شهر میدانستند ولی آنچه باعث توسعهی این شهر شد، این دو قوم یزدی و اصفهانی نبودند. آنها حتی در ایجاد محله هایشان سعی نکردند آثار و نشانه های بومی شهرشان را وارد کرج کنند و مثل ساکنان جلفا که در اصفهان ساکن شدند، جلفای جدیدی همرنگ و همطراز خودشان بسازند و آثار ماندگاری از خود به جا بگذارند.
چه بسا که اگر این کار عملی می شد، ما امروز میتوانستیم در محلهی یزدیها رنگ و بوی یزد را احساس کنیم و همچنین هر وقت دلمان برای اصفهان تنگ میشد، سری به محله ی اصفهانیها میزدیم و از این طریق جذب توریست میکردیم. متاسفانه نه تنها اصفهانیها و یزدیها بلکه سایر اقوام مهاجر از شهرستانهای متفاوت، هیچکدام رنگ و بوی شهرهایشان را به کرج منتقل نکردند، از این رو شاید نامگذاری کرج به عنوان “ایران کوچک” چندان مناسب نباشد. شهری بی هویت با تاریخچهای کهن که از اقوام مختلف به واسطهی نزدیک بودنش به پایتخت تشکیل شد. شهری با پتانسیل بالا که میتواند ایجاد “ایران کوچک” را رقم بزند ولی آماج تیر افرادی طماع و سودجو واقع شده که به آن به چشم خوابگاهی برای پایتخت نگاه میکنند.
شاید در همان سالها بود که مهندس ترقی پدر، کلنگ بنای گوهردشت را که امروزه به آن رجاییشهر میگوییم، بر زمین زد و مثل سلسله جبال البرز تا فردیس و سپس تا انتهای مارلیک آن را ادامه داد. خانههای سهلالوصولی که جنگ تحمیلی هشت ساله و مهاجرین جنگ را از شهرهای جنوبی و غربی کشور چون سیل روانهی کرج کرد.
تا چشم باز کردیم دیدیم کرج دیگر آن شهر ییلاقی با آب و هوای تر و تازه نیست. خیلی زودتر از آنچه پیشبینی شده بود کلانشهری بی در و دروازه تشکیل شد که از فرم و محتوای خاصی پیروی نمیکرد. شهری فاقد اصول مهندسی، شهری بدون رعایت موازین شهرسازی و با سیاستهایی گاهی باری به هرجهت. سازمان خاصی برای نظارت بر اصول شهرسازی نبود. اصولا اصولی در کار نبود. هر محله بعد از آنکه توسط عناصر سودجو ساخته میشد، دارای نقشه میشد.
بسیاری از ساختمانهایی که بعدها دارای سند شدند، حتی اصول ایمنی اولیه در ساختوساز آنها رعایت نشده ولی آنچه شتابزده بر سر این منطقهی ییلاقی آمد، توانست عوامل و دست اندرکاران شهری را تا مدتها خشنود و سرپا نگه دارد و از طریق دریافت جریمهها شهرداریها توانستند امورات خود را بگذرانند.
شهر با پر کردن فاصلههای کوتاه بین شهرکهای اقماریاش توانست به آسانی تبدیل به کلانشهر شود و طول و عرض وسیعی را در جغرافیا برای خودش رقم بزند ولی ماجرا به اینجا ختم نشد و داستان این بار از حدود طول و عرض گذشته و بدین وسیله در ارتفاع رشد کرد. آنوقت بود که مسئولان شهری خوشحالتر از قبل شروع کردند به فروختن تراکم و این داستان تراکم فروشی تا امروز ادامه دارد.
منطقهی ییلاقی که در ارتفاع ۱۳۰۰ متری از دریا واقع است با باغات سرسبز که روزی گلوگاه تنفسی پایتخت بود و اکسیژن تهران را تامین میکرد، حالا خود دچار مشکلات تنفسی است و ریههایش انباشته از مواد آلاینده است. بحران و معضل ترافیکی دارد و منابعش به نفع تهران به یغما میرود. دیگر خبری از رود کرج نیست و بسیاری از باغات سرحدآباد و مسیر رودخانه کرج خشک شدهاند. سهم اندکی از آب سد امیرکبیر و طالقان را دارد و خود، آب آشامیدنیاش را از چاه تامین میکند.
باغاتش طعمهی طماعهای زمینخوارشده که به واسطهی سیاستهای غلط شهرسازی راه فروش قاچاقی زمینهایش فراهم شده، شهری بیدر و پیکر را رقم زده که هر تازهواردی با یک نگاه اجمالی در مییابد آنچه در این شهر اعمال نشده، اصل مدیریت شهری است. چهارصد هکتاری هم که به عنوان ریههای تنفسی ناقص از آن نام برده میشود، دست اهریمن بر سر دارد و هر روز به بهانهای درختهایش قطع میشود و آیندهاش با خداست.
گاها برخی از مسئولان شهری توپ را در زمین مردم میاندازند و میگویند برای بهبود اوضاع شهر باید بنیادهایی با نهادهای مردمی تشکیل شود و دم از تشکلهای مردمی میزنند ولی فراموش میکنند که ایجاد آن تشکلها خارج از مجاری دولتی نیست و اصولا هرگونه فعالیتی به نوعی تحت نظارت همان قواعدی است که دست عوامل فرصت طلب را باز گذاشته است. آنچه امروز بر سر کرج آمده است ماحصل دیروز است و همین راه پر هزینهی دیروز است که متاسفانه سرنوشت جنگل های مازندران را نیز به مخاطره انداخته است.
در جایی شنیدم که یکی از مسئولان دلسوز کرجی گفته بود: “کرج شهر “بیهویتی” نیست بلکه دچار سندرم عدم شناخت هویت است”.
ایشان ضمن تاکید بر هویت مستقل و در عین حال چندگانهی کرج “به عنوان ایران کوچک” یک بحث مدیریتی را پیش میکشند که ایجاد تشکلهای مردمی را از دل آن بیرون میآورد. من نیز بر همین عقیدهام ولی از آنجا که زمینهی ایجاد تشکلهای مردمی و تشکیل احزاب به آسانی فراهم نیست، تنها راه باقیمانده را حضور مردم در انتخابات شوراها میدانم. اگر ما کرجیها آگاهانه در انتخابات شوراها شرکت کنیم و افراد اصلح را وارد شورای شهر کنیم؛ افرادی که با بینش و دانش کافی بتوانند بدون سوء نیت وارد عرصه رقابت انتخاباتی شده و تنها هم و غمشان بهبود شرایط موجود به سود مردم و جامعه باشد. قطعا این گونه افراد با انتخاب شهرداران شهری را ایجاد خواهند کرد که حداقلهای اصول شهرسازی در آن رعایت شده باشد و جلوی برخی از سودجوییها و سیاستهای غلط مدیریتی گرفته شود.
تصویر: ثنا فلاح سخنگو