تسهیلگری را تسهیل کنید!
نسترن کیوانپور- کولر دفترِ اوقافیها هنوز راه نیافتاده. هوا هم مدام گرم و گرمتر میشود و ما همانطور که پُشتِ سیستمها نشستهایم شُر شُر عرق میریزیم. درِ دفتر باز است و دریغ از حتی بادِ گرمی که کمی هوای داخل را عوض کند. چهارشنبه است و کوچهی دستغیب شلوغ. از جایی که نشستهام کوچه معلوم است. مردم را میبینم که در حال عبور از کوچه هستند.
امروز روزی متفاوت است انگار؛ در یک ساعت پنج، شش نفر را میبنیم که جلوی دفتر مکث میکنند و نیمنگاهی به داخل میاندازند، تابلو را ورانداز میکنند و دودِل هستند که بیایند داخل یا نه. یکی از آنها بالاخره میآید تو.
معصومه شیخها؛ مدیر دفتر، محبوبه، حامد و منیژه جلسهی بازآفرینی شهری در شهرداری هستند. من، زهره و مهدیه در حالِ انجام بخشی از کارها هستیم که یکی از پاکبانهای جوانِ محله میآید و سراغِ حامد و منیژه را میگیرد. میگوید آسفالت این خیابان واقعا ناجور است و زشت است که جلوی دفتر تسهیلگریِ محله پُر از زباله و نخاله باشد! راست میگوید.
کمی بعد یک آقای میانسال با یک برگه پُر از امضا میآید داخل و میگوید اهالی از انبوه زبالههای توی کوچه، گلایهی شدیدی دارند و بارها برای رفع این مشکل به شهرداری مراجعه کردهاند اما تغییری حاصل نشده. حق دارد. توی کوچه که راه میروی چند قدم چند قدم زبالهها رها شده و کافیست کمی باران ببارد که دریاچههای مصنوعی با جزایرِ زبالهای ایجاد شود!
زباله و آسفالت انگار مهمترین مشکلات این محله است. حداقل آن روز که بیشترِ مراجعات به این موضوع مربوط بود و آیا این حقِ مردم نیست که از حداقلهای خدمات شهری برخوردار باشند؟
برایم جالب است که اهالیِ محله چهقدر با بچههای دفتر جور شدهاند و این به نظرم یکی از اهدافِ اصلیِ تأسیس دفاتر تسهیلگری است. هزار سال هم بگذرد مردم آنطور که با بچههای اجتماعی، شهرسازی و معماری دفاتر گپ میزنند با مسئولان و مدیران شهری نمیتوانند صحبت کنند.
نکته اینجاست که کارشناسان وقتی نقشِ واسطه را ایفا میکنند حرفها، گلایهها و دردِ دلها راحتتر بیان میشود؛ دقیقا مثلِ کارِ رسانه و خبرنگاران. بچههای دفاتر تسهیلگری هم همان نقشِ پلِ ارتباطی بودنِ خبرنگاران را انجام میدهند؛ هرچند هنوز زود است که بگوییم دفاتر جایگاه اصلی خودشان را یافتهاند. نیاز به زمان و فرهنگسازی است.
بچهها از جلسه برگشتهاند. دستهایشان را ابتدای ورود میشویند، نکات بهداشتی را رعایت میکنند و مشغول انجام کارهایشان میشوند؛ چند نکتهی کوچک سبب میشود همه دست از کار بکشند و شروع کنند به بحث و تبادل نظر. راجع به مشکلاتی که در فرایند تهیهی طرحهای بازآفرینی شهری سدِ راه است یا مشکلاتی که دفاتر تسهیلگری با آن دست به گریبان هستند.
یکی از ویژگیهای این دفتر همین است؛ این تبادل نظرها و گفتوگوها که همراه با رد و بدل کردنِ تجاربِ حرفهایست دورنمای این اقدامات را شفافتر نشان میدهد. پیشنهاد میدهم که یک تحقیق در خصوص آسیبشناسی طرحهای بازآفرینی و روند تهیهی آنها انجام دهیم. بچهها قبول میکنند مثلِ همیشه که با رویی باز با ایدههای جدید برخورد میکنند.
ساعت نزدیکِ شش عصر است. از تایمِ کاری گذشته و کمکم جمع و جور میکنیم برویم خانه. بچهها به گلدانهایی که در زندگیِ قبلیشان شیشه نوشابه یا شیشه روغن زیتون بودهاند، سر میزنند.
چایکیسهایهای استفاده شده را میخواهم بیاندازم دور که توی سطلِ اشتباه رهایش میکنم. درجا متوجه میشوم چه کردهام. حامد و منیزه روی کاغذی که به دیوار چسباندهاند، زبالههای تر و خُشک را جدا کردهاند!
خندهام میگیرد که اینقدر ترسیدم که زبالهها را توی کیسهی اشتباهی انداختهام. خدا را شکر حواسشان به این سمت نبود. این هم یکی از ویژگیهای دفتر است ؛ خیلی از فرهنگسازیهایی که قرار است انجام شود از خودِ دفتر و خودِ بچهها شروع شده. مگر میشود خودمان یک سری کارها را انجام ندهیم و از بقیه انتظار داشته باشیم انجام دهند؟
حالا اگر از مدیران شهری به خصوص در حوزهی خدمات شهری و پسماند کسی این مطلب را میخواند، خواهش میکنم برای آسفالت و زبالهی محلهی اوقافیها حرکتی انجام دهند؛ باور کنید مردم خودشان هم کمک خواهند کرد.