رازهایی که روستای تورانپُشت برایتان فاش میکند
نسترن کیوانپور – تمامِ درها باز است؛ نه تنها قفل نیست بلکه بازِ باز است؛ درهای حیاط، درهای ورودی، ماشینها هم حتی درشان قفل نیست. برای ما که در شهرِ پرجمعیت و پُر جنبوجوشی زندگی میکنیم و گاهی از ترسِ ربوده شدنِ کیف و گوشی و…، مسیرهای پیاده را با احتیاط و ترس میپیماییم، این موضوع به قول دهه هشتادیها قفلِ قفل است! همهی اهالیِ روستا همدیگر را میشناسند و مهماننوازانه تو را به خانههایشان دعوت میکنند. بوی نان تازه و سردیِ آب زلالِ چشمهها مستت میکند.
اینجا روستای تورانپُشت است؛ قدیمیترین روستای استان یزد با قدمتی حدود پنج هزار سال. آثار طبیعی و تاریخی فراوانی دارد که برای دیدنش دو سه روز بسیار کم است؛ میدانیم اما سعی میکنیم نهایت استفاده را ببریم.
بعد از ۱۱ ساعت رانندگی از کرج به یزد، در مسیری سینوسی که دو سمتش تا چشم کار میکرد، دشتها و کوههای کوتاهقامت بود، پُشتِ تپههای طلایی با درختچههای کوچکی که تُنُک رویش روییده بودند، ۶۰ کیلومتریِ شهر تفت، به روستای تورانپُشت رسیدیم؛ روستایی مرتفع در دامنههای جنوبیِ شیرکوه، با آفتابی سوزان اما بادهایی خنک و دلپذیر که شبها چنان شدّت میگرفت که بدونِ لباس گرم، سرما میخوردی.
اولین جایی که بازدید کردیم، کمی دورتر از تخت رستم، روی تپهها بود که هرچه جلوتر میرفتی، آب جوشان بیشتر میشد. آبی روان با املاح آهکی از دلِ زمین. پیرامون چشمه اما، تپههایی از املاح به شکل ورقهای روی هم ایجاد شده بودندکه نشان از خشک شدنِ روزنههای دیگرِ چشمه داشتند. اما آب راهش را از میانِ خاک به بیرون پیدا کرده بود و در نقطهای دیگر فوران میزد.
یکی از اهالی به ما گفت معادن سنگی که پیرامون این محدوده در دست احداث است، یک تهدید جدی برای اکوسیستم منطقه و این چشمههای جوشانِ طبیعیست.
چهلدختران؛ بقعهی بازمانده از قرن ششم هجری
از هرجای روستا که عبور میکردی، دو بقعهی قد کشیده در ارتفاعات با معماری سنتی، توجهت را جلب میکرد؛ بقعههای “شیخ جنید” و “چهلدختران”. این بقعهها بر تپههای مشرف به روستا، ساخته شدهاند. البته دو بقعهی دیگر “سید گل سرخ” و “پیرمراد” هم در این نقطه بودهاند که متاسفانه تخریب شدهاند. بقعهی چهلدختران که قدمتش به قرن ششم هجری شمسی میرسد در فهرست آثار ملی نیز ثبت شده است.
در اطراف بقعهها، یکی از قبرستانهای قدیمیِ تورانپشت به چشم میخورد؛ قبرستانی بر فراز تپهی مرتفع که وقتی رویش ایستادهای کلِ تورانپشت زیرِ پایت است. یکی از اهالی میگوید: “پدرم قبرش را همینجا انتخاب کرده است؛ گفته دوست دارم بعد از مرگم رو به طلوع خورشید باشم.”
خانههای سنگی و چشمههایی که جای جایِ روستا وجود دارد و از ارتفاعات به داخل باغها راه خود را باز کردهاند، منظرهای صلحآمیز و لذتبخش پدید آورده است. صدای پرندگان از لابهلای درختان کهنسال به گوش میرسد. سن اهالی روستا بالاست. انگار زمان اینجا متوقف شده و زنان و مردانِ پیرِ روستا با آرامش در خاطراتِ گذشتهی خود غوطهورند.
تورانپُشت گنجینهای است برای آیندگان که صیانت از آن بسیار دشوار مینماید. اینجا روستاییست که هویتِ یزد را رقم میزند و جاذبههای طبیعی و تاریخی و منحصر به فردِ آن، نیاز به احیای مداوم و مستمر دارد.
قلعهی قدیمی تورانپُشت؛ رو به تخریب
آخرین جایی که میبینیم، قلعهی تاریخی روستاست. اهالی میگویند: “قدیمترها گفته بودند زیرِ درِ سنگی و با عظمتِ قلعه، الماس دفن شده، به همین دلیل برخی از سودجویان درِ سنگی را تخریب کردهاند!”
قلعه بسیار پر عظمت است اما رو به تخریب. این قلعه که متعلق به عصر هخامنشیان و ساسانیان است، حجرههای بسیاری دارد و در قدیم کاربری نظامی و تجاری داشته است.
روزنههای بین سنگهای این بنا، محل زندگی مار و عقرب است و بخشهای عمدهی آن در طول زمان فروریخته و خاکش سست شده. اما وقتی با احتیاط به بالای قلعه برسی، منظرهای وصف ناشدنی از روستا در انتظارت است و خورشید میانِ درختانِ قدبلند، خودنمایی میکند.
قلعههای تاریخی یزد، نگینهای درخشان کویر هستند که یادآور شکوه و عظمت گذشتهی این دیارند. این قلعهها که روزگاری پناهگاهِ مردم در برابر دشمنان بودند، نمادی از هویت و فرهنگ یزد هستند که در گذر زمان، در معرضِ فروپاشی و فرسایش قرار دارند.
به همین دلیل احیای کالبدی این فضاها یک ضرورت انکارناپذیر است و علاوه بر حفظ و صیانت از فرهنگ و تاریخِ باستان روستاها به جذب گردشگر و توسعه اقتصادی کمک خواهد کرد.
هرچند از دیدِ تیمِ بازدیدکننده از روستا که از استان البرز آمده، اقدامات انجام شده در روستای دورافتادهی تورانپُشت و توجه ویژه اهالی به حفظ و نگهداری بافت کالبدی بسیار ارزشمند و مثالزدنی است و مسئولان استان البرز میتوانند با الگوبرداری از اقدامات انجام شده چه در داخل روستاهای یزد و فضای واقعی، چه در فضای مجازی برای معرفی جاذبههای گردشگری، به ارتقای هویت استان البرز از منظر تاریخی و فرهنگی بپردازند.
سفرِ کوتاهِ ما با دیدنِ تصویرِ پر عظمتی از ستارههای پُرشمار در شبِ صاف و بدون ابرِ تورانپشت در کنار یکی از چشمههای زلالی که محل تأمین آب آشامیدنی روستاست، به پایان میرسد؛ آسمان سیاه و باد خنکی که میوزد، صدای حیوانات در دوردستها، نقطههای نورانی پایین تپهها که هرکدام نمایانگرِ یک خانهی گرم و صمیمیِ روستاییست و با نزدیک شدن به نیمهشب یکی یکی خاموش میشود، چنان صلحآمیز و دلنشین است که دلت میخواهد تا ابد در همین نقطه بمانی و به تماشای ستارگان مشغول باشی.