نسترن کیوانپور-آخرین روزِ دیماه ۱۴۰۲ برای تیم پویش نجات قطرهها روزِ خاصی بود. از خیابان اصلی که داخل میشدی، یک طرف فقط زمینهای بایر بود و نخالههای رها شده. کمی آنسو تر در جاده خاکیِ کناری، چند مرد و زن در حالِ پهن کردنِ بساطشان در شنبهبازارِ محله بودند. کوچهها خلوت بود و مغازهداران هنوز كركرهها را بالا نداده بودند.
میپیچیدی توی ۱۴ متریِ طالقانی که یک ساختمان سنگ سفید قد علم کرده بود. درِ حیاطِ ساختمان از کوچهی بنبستِ کناریاش راه داشت. واردِ کوچه که میشدی صدای موسیقی و شادیِ بچهها، ناگهان تمامِ سکوتِ محله را میشکست.
انگار به یک جشنِ تولدِ بزرگ دعوت شده باشی.
امروز پویش نجات قطرهها، مهمانِ کودکانِ کار بود که در مدرسه گروه فرهنگی و اجتماعیِ کیانا به تحصیل مشغولند.
اپیزود اول
یک کُتِ سیاهِ رنگ و رو رفته به تن دارد. تنها دکمه کُت را بسته و ترکیبش با یک کلاهِ بافتنیِ صورتی و شلوارِ جینی که پایش است، توجهها را به خود جلب میکند. چون قامتِ کوچکش به زور به ۵۰ سانتیمتر میرسد. به نظر بیش از شش سال ندارد. اسمش رحمت است. میانِ هیاهویِ بچههای توی حیاط، یک گوشه ایستاده بیسر و صدا. تیم تولید محتوای کرج اینستا که میخواهند با او مصاحبه کنند، اصرار میکند که دیر شده و کار دارد! جدی است و لبخند نمیزند. بچهها بعد از کمی صحبت کردن با او، تسلیم میشوند. موقعِ رنگآمیزی رنگِ سبز و قلمو را برمیدارد و همان طور آرام، شروع میکند به نقاشی کردن.
اپیزود دوم
اسمش زریماه است. یک پالتوی قهوهایِ تیره پوشیده. اما چهرهاش بر خلافِ لباسهای تیره، روشن است و چشمانش برق میزند. توجهم را وقتی جلب میکند که کیسهها و ظرفهای یک بار مصرفی را که روی زمین افتاده جمع میکند و میاندازد توی سطل زباله. بقیه بچهها فوتبال بازی میکنند، با موسیقی بالا و پایین میپرند یا پسرها با هم کشتی میگیرند. زریماه اما کنارِ من ایستاده و مدام از من میپرسد که چه کمکی میتواند بکند؟ کنجکاو و باهوش است و میخواهد از همه چیز سر دربیاورد. با تیم تولید محتوا گرم گرفته و بهشان میگوید که توی فیلمها ازش استفاده کنند. تا لحظه آخر کمکمان میکند. بالا که بهش شیرینی تعارف میکنم فقط یکی برمیدارد. اصرار که میکنم میگوید همان یکی برایم کافی است.
میگوید خانهشان اخترآباد است و با برادرش امید میآید اینجا. کیانا را خیلی دوست دارد و یاد گرفتنِ درس را خیلی بیشتر. موقعِ رفتن بغلم میکند و میگوید کاش معلمِ جدیدمان بودی. محبتشان اینقدر بیغل و غش و پاک است و اینقدر معصوم و کودکانهاند که تصورش دردناک است که امثالِ او مجبور به کار کردن در این سن هستند.
اپیزود سوم
سر میزنم بالا به کلاسهای مجموعه. کیفهای بچهها روی نیمکت است و خودشان بالاتر توی اتاقِ شادی همراه با مربیها. مسئولانِ مرکز خرید ماندگار برایشان عدسی آوردهاند. این کار را در ادامه پویش مهر ماندگار به عنوانِ سفیر حمایت از کودکان کار انجام میدهند. اینقدر هم شلوغ میکنند که حد ندارد. یک جا بند نمیشوند و مجبور میشویم جایزهها را به مسئول مرکز بدهیم که بعدا میانشان توزیع کند. تعداد بچهها زیاد است و علاوه بر شرکت آب منطقهای البرز، شرکت رنگسازی نیپون(حامی مالی پویش نجات قطرهها) و فرهنگسرای شهیدان حسینآباد هم در جایزه سهیم شدهاند.
بالا توی کلاس چند تا عکس از بچهها میگیرم. یک عالمه نقاشی روی دیوار است و هر کدامشان میآیند سمتم که نقاشیشان را توضیح بدهند برایم. جالب است که بیشترِ پسرها مردِ عنکبوتی کشیدهاند و دخترها اسبِ تکشاخ. نقاشیهایشان آنقدر زیبا و جذاب است که هر کدامشان به یک کتابِ داستان میمانَد.
بینِ آن همه کاغذهای در هم بر هم با نقاشیهای قشنگ که به دیوار چسبیده، چشمم میخورد به نقاشیِ رحمت. به نظرم یک خرگوش کشیده توی یک دشتِ بزرگِ سبز رنگ. آسمان هم رنگ کرده ولی خورشیدی که بالایش نقاشی کرده خطخطی و سیاه است.
گروه فرهنگی اجتماعی کیانا، یک سازمان مردمنهاد است که از سال ۱۳۸۲ با مجوز رسمی وزارت کشور در حوزه آموزش و توانمندسازی کودکان کار و خیابان در استان البرز به فعالیت مشغول است. این نهاد در سال ۱۳۹۳ موفق به دریافت مقام مشورتی سازمان ملل نیز شد.
گروه کیانا به حمایتهای داوطلبانه در کارهای اجرایی مثل معلم، مددکار، مربی، روانشناس و حمایت مالی نیاز دارد.
اگر شما هم از دیدن کودکانِ کم سن و سالی که در خیابانهای شهر مشغول کار هستند قلبتان به درد میآید و گمان میکنید کاری از شما ساخته نیست، با کمک به موسسه کیانا و آشنا کردنِ کودکان با خدمات این مرکز، یاریگرِ دختران و پسرانِ این سرزمین باشید.
آدرس: کرج؛ محمد شهر، علیآباد گونه، انتهای خیابان رزمندگان، خیابان طالقانی، نبش کوچه عدل ۶، ساختمان گروه فرهنگی اجتماعی کیانا
شماره تماس: ۰۲۶۳۶۳۰۴۹۵۸