دهه‌ نَوَدی‌ها و خاطراتِ کرونایی

0
145

ثنا فلاح سخنگو– این روزها بیشتر آدم‌ها تلاش می‌کنند جز برای کارهای ضروری از خانه خارج نشوند. متاسفانه در مرحله دوم کرونا، استان البرز در وضعیت قرمز قرار گرفت.

علی‌رغم مراعات حداکثری، دستورالعمل‌های بهداشتی از سوی مردم و کسب‌وکارهای پر خطر به دلیل جهش این ویروس هم‌چنان در تلاش برای شکست آن هستیم. اما تا رسیدن به آن نتیجه می‌دانیم که راه طولانی در پیش است و طبق گفته کارشناسان باید زندگی به همراه این ویروس را یاد بگیریم چرا که تا مدت نامعلومی جهان درگیر آن خواهد بود.

دیروز وقتی برای انجام کاری بیرون رفته بودم موقع برگشت در اتوبوس افرادی را دیدم که بدون رعایت کوچکترین نکته بهداشتی سرگرم صحبت بودند. کودکان هم در بی‌توجهی محض والدین خود بدون رعایت فاصله، مشغول بازی بودند.

این صحنه برایم عجیب بود دوست داشتم بدانم چرا حتی ماسک هم ندارند. گرچه جوابش چندان دور از ذهن نبود. طبقات مختلف جامعه با مشکلات سخت اقتصادی دست به گریبان‌اند و برایشان خرید مداومِ ماسک و استفاده از مواد ضدعفونی کننده در اولویت مخارج روزانه‌شان نیست. در این اوضاع وانفسا تنها درصدد رفع نیازهای اولیه و ضروری زندگی شان هستند. در حالی که تا چند مدت پیش آبروها را با صورتی سرخ از سیلی می شد حفظ کرد اما اکنون با شرایط بحرانی موجود شاهد حذف طبقه متوسط جامعه هم هستیم و انگار روز به روز به فقرا افزوده می‌شود.

غرق در این افکار بودم که ناگهان چشمم به دختر بچه‌ای افتاد که کنار مادربزرگش نشسته بود. ماسک بزرگی به صورت داشت و طوری که  قسمتی از چشمانش را هم پوشیده بود. برخلاف سایر کودکان که بدون ماسک مشغول بازی بودند او بسیار آرام نشسته و تماشاگر بود.

وقتی مادربزرگش ماسکش را کنار زد و پستانک را از دهان دختر بچه خارج کرد حالم دگرگون شد. ناخودآگاه یاد کودکی خودم افتادم. گرچه ما کودکانِ آن زمان یا همان دهه‌ شصتی‌های معروف، به گفته یکی از مسئولان از ابتدا تا الان باعث دردسر بوده‌ایم، و با وجود محرومیت‌های زمان جنگ و به تبع آن صف‌های طولانی نفت، نان و کالابرگ-که زمزمه بازگشت آن اکنون هم به گوش می‌رسد و جز خاطره‌ای سخت و تلخ، چیزی به یادمان نمی‌آورد- لااقل بازی‌ها و سرگرمی‌های خاص خودمان را داشتیم و با تمام وجود سعی کردیم کودکی‌مان همراه با شور و نشاط باشد. با کم‌ترین امکانات موجود در آن دوره مدرسه و دانشگاه رفته و خود را سرپا نگاه داشته‎ایم.

با وجود سختی‎هایی که گذرانده‌ایم، بازگو کردن خاطرات شیرین و اغلب مشترک آن زمان که ساده‌ترینش برنامه‌های کودک خاطره‌انگیز است، باعث شادی‌مان می‌شود.

اما متاسفانه این نسل در آینده از شرایط خاص پیش‌آمده به واسطه کرونا خاطرات خاصی همراه با ماسک در گرمای تابستان و مشکلات تنفسی به وجود آمده در اثر استفاده از محلول های ضدعفونی به یاد خواهند آورد.

همان‌گونه که خاطرات ما برای نسل امروز غیر قابل باور است، خاطرات نسل امروز نیز مانند خاطرات ما، برای آیندگان دور از ذهن خواهد بود.

 شباهت سرنوشت‌ها تامل برانگیز است؛ انگار تنها محدودیت‌ها از شکلی به شکل دیگر تغییر می‌کند. هر نسل با محدودیت‌ها و مشکلات خاص خود روزگار می‌گذرانند و خاطرات تلخ و شیرین را بازگو می‌کنند.

با وجود تمام این حرف‌ها، جریان زندگی بدون لحظه‌ای مکث ادامه دارد و فراز و نشیب‌هایش بیش از پیش خودنمایی می‌کند. حال که مصلحت الهی بدین شکل رقم خورده است باید قوی‌تر و محکم‌تر از همیشه در صحنه ایستاد و به شکلی مبارزه مرگ و زندگی را ادامه داد؛ از شادی‌های کوچک پلی ساخت برای رسیدن به انگیزه‌ها و اهداف بزرگ چراکه زندگی بدون این‌ها خالی است و معنایی ندارد…