لطفا بوق بزنید!
مهدی عبدی– با شنیدن نام هند، یاد خدایان بی شمار، تاج محل، یوگا، مرتاضها و ریاضت، گاندی و ویجی(آمیتا باچان)، الماسهای به غنیمت گرفته شدهی نادرشاه، رود گن، هیمالیا، کریکت، و فقر و ثروت بیش از حد میافتیم. ولی فکر میکنم اولین تصویر از هند برای کسانی که در دهه ۵۰ یا 60 در ایران به دنیا آمدهاند، فیلمهای کرایهای هندی باشد که بهصورت غیر قانونی همراه با دستگاه ویدئو کرایه میکردیم(در دههی ۶۰ داشتن دستگاه ویدئو و فیلم جرم بود!). نه اینکه فیلمهایشان طرفدار داشته باشد، مجبور بودیم.
تولید فیلمشان زیاد بود و همچنان هم هست؛ گهگاه ۱۶۰۰ فیلم در سال و در آن زمان انتخابهای زیادی نداشتیم جز فیلمهای پُر رنگ و لعاب هندی با رقص و آوازهایشان. همیشه دوست داشتم هند رویایی را که در فیلمها نمایش داده میشد ببینم. ولی دنیای واقعی هند با دنیای فیلمهایشان کاملا متفاوت بود؛ کشوری که به نظر من به جرأت لقب هند شگفت انگیز را یدک میکشد و آنقدر زیبایی دارد که تمام نقصهایش را پنهان کند.
سفرهایم را با آسیا شروع کرده بودم، بعد اروپا و آفریقا و حالا بازگشت دوباره به قاره کهن. گرفتن ویزای هند خیلی ساده بود و تنها نکتهای که گرفتن ویزا را مشکلساز میکرد، داشتن آبا و اجداد پاکستانی بود که سوالش در فرم، توجه مرا جلب کرد.خوشبختانه این بار برای گرفتن ویزا، ایرانی بودن امتیاز محسوب میشد. اما اصلا رابطهی خوبی با پاکستان ندارند و اگر کسی قبل از هند سفری به پاکستان داشته باشد فکر میکنم برای گرفتن ویزا مشکل پیدا کند.
برنامهی سفرم دو هفته بود. قرار بود از مثلث طلایی هند؛ دهلی، آگرا و جیپور بازدید کنم و در ادامه سفری به استان راجستان؛ بزرگترین استان هند داشته باشم. این کشور ۳۸ اثر ثبت شده در یونسکو دارد که از این نظر جزء ۱۰ کشور برتر دنیاست. در طول این دو هفته از ۹ تای آنها بازدید داشتم؛ قلعهی آگرا، فاتحپور سیکری، تاجمحل، آرامگاه همایون، جنتر منتر، قلعهی سرخ، قُطب منار، شهر جیپور، قلعههای بر فراز تپه در راجستان و بقیه ماند برای سفر بعدی به هند.
کشوری را میدیدم با دو برابر پهنای ایران (هفتم در جهان از نظر مساحت) و جمعیتی حدود یک میلیارد و سیصد و پنجاه هزار نفر، البته اگر در این چند وقت بیشتر نشده باشد(دومین کشور پرجمعیت دنیا پس از چین). با واحد پول روپیه که آن را هم از فیلمهایشان میدانستم با عکس گاندی روی آن.
تنوع نژادی، فرهنگی و زبانیشان خیلی زیاد است. برخلاف تصور خیلیها آیین بودا که به تدریج از هندوستان به سراسر آسیا راه یافت، دین اصلی این کشور نیست و تنها حدود ۰/۸ درصد جمعیت این کشور بودایی هستند و حدود ۸۰ درصد مردم هند پیرو دین “هندو ” هستند.
حدود ۱۳ درصد جمعیت هند مسلمان هستند که بعد از اندونزی و پاکستان سومین کشور مسلمان دنیاست. ولی با وجود این اختلافات مذهبی و فرهنگی، خیلی مسالمتآمیز در کنار هم زندگی میکنند.
تعداد زبانهایی که در هند گویش میشود خیلی زیاد است. در مورد تعداشان عدد دقیقی پیدا نکردم. قبل از سفر فکر میکردم همهی مردم در این کشور، انگلیسی را راحت صحبت میکنند ولی وقتی به شهرهای دورافتادهی این کشور سفر کردم، از زبان انگلیسی خبری نبود.
کسانی هم که انگلیسی میدانستند آن را با لهجهی هندی صحبت میکردند که زمان برد تا گوشم عادت کند. مثلا خیلی از آنها “ش” را “س” تلفظ میکنند. تصور کنید که به جای Shoes (کفش)، سوز یا به جای Finish (پایان) فینیس بشنوید.
طی چند قرن تسلط سلسله گورکانی بر هند که فارسی زبان بودند، تاثیر این کشور از فرهنگ ایرانی تا به آنجا پیش میرود که شاعران بزرگی همچون نظام الدّین اولیا، امیر خسرو دهلوی(سعدی شاعران فارسی هند) و سبک هندی را در خود میپروراند. در بیشتر سایتهای توریستی میشود نوشتههای فارسی و نامهای فارسی را دید. زبان فارسی پیش از آنکه هند مستعمرهی انگلستان شود، یکی از زبانهای رسمی این کشور بوده.
از نظر زیست جانوری هم متنوع هستند و در حال حاضر هند تنها کشوری در آسیاست که شیر دارد. همان شیری که زمانی در ایران هم بوده، مثل ببر مازندران و خیلی حیوانات دیگر که به راحتی در ایران منقرض شدند.
تاخیر جزئی از برنامه پروازهای ایرانی به دیگر کشورهاست و پرواز من به سمت هند هم استثنا نبود. بالاخره با تاخیر ماهان که تنها با یک عذر خواهی از طرف خلبان جمع و جور شد، ساعت ۳ صبح شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶ به فرودگاه گاندی رسیدم؛ برخلاف ایرلاینهای معتبر دنیا که اگر چنین تاخیری در یکی از پروازهایشان رخ دهد پول بلیت کاملا عودت داده میشود.
پس از طی مسافتی طولانی و با عجله به عنوان اولین نفر به قسمت کنترل پاسپورت رسیدم، مامور کنترل خیلی کند بود و بعدها فهمیدم این قسمتی از قوانین فرودگاهها در هند است. کنترلهای شدید و کند بودن، مشابه این سختگیری و کنترل را قبلا در هیچ کدام از سفرهایم ندیده بودم.
حدود ساعت ۴:۳۰ از فرودگاه خارج شدم. در آن لحظه، کف دستانم را به هم چسباندم و اولین لغت هندی که یاد گرفته بودم را به رسم ورود گفتم “ناماسته” هند شگفت انگیز .
مردم هند معتقدند كه چسباندن دو دست به یكدیگر نشانهی همفكری با شخص مقابل است. دست راست را مظهر روح و دست چپ را مظهر جهان مادی میدانند و با این حركت میخواهند یكی بودن جسم و جان خود را به شخص مقابل نشان دهند.
هر چند بعدها متوجه شدم که ناماسته را همهی هندیها استفاده نمیکنند، مثلا مسلمانان از این اصطلاح استفاده نمیکنند و سلام میگویند، ولی در آن لحظه برای من این حرکت و کلمه به معنای ارادت به کشور میزبانم بود .
فرودگاه گاندی حدود پانزده کیلومتری شهر دهلی بود و شلوغ پر از گدایان سحر خیز، هیچ جای دنیا این وقت صبح گدایی نیست ولی هند فرق دارد. در آن زمان نه مترویی بود و نه اتوبوسی، پس از دفتر تاکسیرانی یک تاکسی گرفتم. از ظاهرش میشد حدس زد حداقل برای ۲۰ سال پیش است. بر خلاف کشورهای دیگر که معمولا تاکسیهای فرودگاه، ماشینهای مدل جدید و شیک هستند. بعد حرکت به سمت شهر دهلی یا به قول خودشان دلهی؛ شهری کنار رودخانه جمنا(یامونا)؛ طولانیترین رود هند، یکی از قدیمیترین شهرهای جهان.
فضای خیابانها دقیقا همانطور بود که تصور میکردم؛ شلوغ، کثیف ولی دوست داشتنی. در بعضی خیابانها تا چشم کار میکرد آدمهایی بودند که کنار خیابان خوابیده بودند؛ روی سکوها، کنار خیابان در پیادهرو، مثل زمانی که مردم یک شهر بعد از پسلرزهای بزرگ آماده زلزله باشند و در بیرون خانههایشان خوابیده باشند. شاید به تعداد هر خانه یک خانوار بیرون آن خوابیده بود. شاید جمعیت بیخانمانها فقط در دهلی از خیلی از کشورهای کوچک دنیا بیشتر باشد. وقتی به محل اقامتم رسیدم ساعت را ندیدم از خستگی زیاد خوابم برد.
بعد از یک خواب کوتاه و اولین صبحانهی هندی که خیلی بهتر از صبحانهی هتلهای ایرانی بود، گشت را آغاز کردم. قرار بود داخل شهر ماشین کرایه کنم و برای سفرهای بین شهری از اتوبوس یا قطار استفاده کنم. ویدئوهای مترو و اتوبوسهای دهلی را دیده بودم؛ شلوغی تهران پیش دهلی هیچ بود.
پس اگر میخواستم زمان را از دست ندهم بهترین کار کرایهی ماشین بود. میدانستم بین شهرها مشکل خواهم داشت. دربارهی سیستم حملونقلشان زیاد شنیده بود جدای دزدی، کثیفی عامل آزاردهندهای بود. تصور کنید کسی مدتهاست حمام نرفته و در یک مسیر چند ساعته همسفر شماست و کنارتان نشسته یا شنیده بودم در اتوبوسها تلویزیون کلا روشن است؛ فیلم و موزیک هندی پخش میکند. تجربهی همسفر بودن با هندیها را در کشورهای دیگر داشتم. عادت دارند زیاد حرف بزنند و با صدای بلند، همهی این عوامل باعث میشود در سفر بین شهرها وقتی همسفرهایتان هندی باشد، نشود استراحت کرد.
تا صبح روز اول ورودم برنامهام به همین شکل بود ولی در یک آن تصمیم گرفتم با کمپانی کرایهی اتومبیل وارد مذاکره شوم تا در طول سفرم یک ماشین داشته باشم.
بعد از یک مذاکرهی کوتاه قرار شد برای دو هفته، یک ماشین با راننده با قیمت ۲۴۰ دلار داشته باشم. پول بنزین و استهلاک با کمپانی بود، غذا و خواب راننده هم با خودش. کمتر جایی در دنیا میشود این پیشنهاد را داشت، با توجه به اینکه سرعت مجاز اتوبوسها در اتوبانهای هند حدود ۶۰ کیلومتر در ساعت بود، در زمان هم خیلی صرفه جویی میشد.
روز دهلی با شبش خیلی فرق داشت؛ شلوغیاش چندین برابر بود. تعدادی از مردم خانهای نداشتند و روی یک زیرانداز و در کنار خیابان زندگی میکردند. یا برای ادرار که بعدها در طول سفر به کرات دیدم کنار دیوار میایستادند و خیلی راحت این کار را میکردند!
در خیابان صدای بوقها قطع نمیشد! همه بوق میزدند و کسی توجه نمیکرد. این جور صدای بوق ها در ایران به معنای ناسزا و دعواست. بعدا ها متوجه شدم این قسمتی از فرهنگ رانندگی آنهاست حتی در جادهها بیشترین جملهای که در پشت کامیونها نوشته شده بود این بود: “لطفا بوق بزنید!”
ادامه دارد…
جهانگرد و نویسنده
mehdi_abdi_57@yahoo.com
بسیار جالب بود آقای عبدی به زیبایی فراوان کشور هند را به تصویر کشیدند