هزار و یک شهر- غریزه مقصر دانستن وادارمان میکند که بد یا خوب، بیشتر از لیاقت افراد برایشان اعتبار و قدرت قائل شویم.
یک مثال بزنیم. یکی از وحشتناکترین بیماریهای پوستی، سیفیلیسه که اول به شکل دملهای خارشی شروع میشود بعد گوشت را میخورد و راهش را به استخوان باز میکند، در این حد که دیگر استخوان در آخر کامل دیده میشود! تصویر بسیار وحشتناکی است.
در روسیه میگفتند بیماری لهستانی. در لهستان میگفتند بیماری آلمانی. در آلمان میگفتند بیماری فرانسوی، در فرانسه میگفتند بیماری ایتالیایی. ایتالیاییها دوباره تقصیر را میانداختند گردن فرانسویها و میگفتند بیماری فرانسوی!
یعنی غریزه پیدا کردن قربانی اینقدر در طبیعت انسان ریشه دارد که به سختی میتوانیم تصور کنیم که خودمان یک موضوع را گردن بگیریم! همیشه انگار نیاز داریم یکی دیگر را مقصر بدانیم.
به حوزه خبرنگاران سر بزنیم.
متفکران و سیاستمداران معمولا انگشت اتهامشان را به سمت خبرنگاران میگیرند و آنها را مقصر میدانند که حقیقت را نميگويند. شايد روزنامههاي ما آزاد و حرفهاي و به دنبال حقيقت باشند اما اگر هر خبري هم به خودي خود درست باشد، بازهم ممكن است از مجموع اخبار درستي كه خبرنگاران براي گزارش كردن انتخاب ميكنند يك تصوير گمراهكننده بگيريم.
هيچ رسانهاي بيطرف نيست و نميتواند هم باشد. ما هم نبايد چنين انتظاري داشته باشيم. بلكه بايد بپرسیم چرا خبرنگاران عموما دیدگاهی آشفته به جهان دارند؟ جواب این است که چون آنها هم آدم هستند و غرایزی غمانگیز دارند.
سوال بعدی این است که چه عواملی سبب میشود اخباری منحرف و بیش از حد غمانگیز تولید کنند؟ پاسخ این سوال هم این است که باید برای جلب توجه مخاطبانشان رقابت کنند وگرنه بیکار میشوند!
زمانی که این موضوع را درک کنیم متوجه میشویم که کاملا غیر واقعگرایانه است که از رسانهها بخواهیم به این طریق یا آن طریق تغییر کنند تا بازتابی بهتر از واقعیت به ما نشان دهند. انتظار واقعیتِ محض از رسانه به همان میزان عجیب است که انتظار داشته باشید کارت پُستالهای شهر به عنوان سیستم مسیریابی به شما کمک کند!
حالا راهکار چیست؟
واقعنگر باشید! دنبال علل بگردد نه آدمها!
دنبال نظامها بگردید نه قهرمانها!
یادتان باشد مقصر دانستن یک فرد یا افراد سبب میشود نتوانیم بر دلایل احتمالی دیگر تمرکز کنیم و در پیشگیری از مشکلات مشابه در آینده با مشکل مواجه میشویم.