گردش در سرزمین عجایبِ حیوانات در کرج

0

نسترن کیوان‌پور – خیلی وقت بود دلم می‌خواست این مرکز را ببینم. تصاویری که بچه‌های عکاس استان از آخرین بازدیدشان گرفته بودند، این‌قدر زنده، پویا و زیبا بود که دلت می‌خواست تک تکِ حیواناتِ مرکز را از نزدیک ببینی و بغلشان کنی.

۲۰ خرداد ۱۴۰۱ فرصتی پیش آمد که برای رهاسازی پرندگان وحشی، به مرکز تیمار و بازپروری حیوانات وحشی استان البرز بروم.

با اینکه عاشق حیوانات هستم، سعی می‌کنم خیلی بهشان نزدیک نشوم، اما دیدنِ سه تا سگِ بانمک و مهربان که از بدوِ ورود در قالبِ ستاد استقبال، دم تکان می‌دادند و خوشحالی می‌کردند، برایم بسیار جذاب بود.

انگار ناگهان از هیاهوی دنیای پُرشتابِ روزانه که البته به دلیل حرفه‌ی استرس‌زای خبرنگاری و روزنامه‌نگاری با اضطرابِ دوچندان روبه‌روست، رها شده و واردِ سرزمین عجایب می‌شدی؛ لک‌لک‌هایی که دقیقا مثلِ انیمیشن‌ها روی یک پایشان ایستاده بودند و دور و برشان را تحت نظر داشتند، عقاب‌ها و سارگپه‌هایی که با نیم‌رخ‌های غرور‌آمیز و جدی به دوردست‌ها خیره شده بودند، راکونی که مدام شیطنت می‌کرد و بالا و پایین می‌پرید، یا دسته‌ای از غازهای وحشی که یکی‌شان از جمع جدا شد و با سرعت خود را به من رساند که گوشی‌ام را بگیرد انگار و این‌قدر خندیدم که نزدیک بود بیافتم زمین!

گذرِ زمان را اینجا احساس نمی‌کردی، متین؛ یک هاسکیِ زیبا و بزرگ‌جُثه که چشمانش نابینا بود این‎قدر مهربان و مانندِ اسمش موقر بود که سریع خود را در دلِ همه جا می‌کرد.

گوشه‌ی دیگر از باغ، سگ‌های بلاصاحبی بودند که دست یا پا نداشتند. نزدیکِ حصار که می‌شدی با زحمت خود را می‌کشاندند بالا و ملتمسانه نگاهت می‌کردند که دستی به سرشان بکشی و بهشان محبت کنی. بعد با خودت فکر می‌کردی جز آن‌هایی که در جنگ و دعوای بینِ هم‌جنس‌هایشان آسیب دیده‌اند، برخی مردم چه طور دلشان آمده این بلا را سر بقیه بیاورند؟

و اینک؛ رهاسازی سارگپه‌ها

اما قرار بود در این مرکز چه کنیم؟ بنا بود دو سارگپه که یکی هفت ماه و دیگری چهارماه تحت تیمار و بازپروری بودند، در هفته‌ی محیط زیست با حضور رئیس اداره‌ی حفاظت محیط زیست ساوجبلاغ، فعالان و علاقمندان محیط زیست و خبرنگاران رهاسازی شوند.

بعد از کمی رانندگی و رسیدن به ارتفاعی مناسب برای رهاسازی، پیاده شدیم. اولین سارگپه کمی معطلمان کرد. درِ قفسش که باز شده بود انگار باورش نشده بود که آزاد و رهاست. چند دقیقه ثابت مانده بود و به این طرف و آن طرف نگاه می‌کرد تا بالاخره تصمیمش را گرفت و پرواز کرد. آن‌قدر اوج گرفت که در ارتفاعات طالقان به یک نقطه تبدیل شد و چه لحظه‌ی باشکوهی هم بود.

دومی اما انگار تنبل بود. حال و حوصله نداشت خیلی. تصمیم گرفتنش بیشتر از اولی طول کشید و بعد از پرواز خلافِ جهتِ اولی روی تپه‌های کم‌ارتفاع‌تری جا خوش کرد.

فرشاد اربابی؛ مدیر مرکز هم گفت که “این سارگپه‌ها توسط محیط‌بانان ساوجبلاغ پیدا شده بودند که البته یکی از آن‌ها هم تحت اسارت بود.”

از او پرسیدم که فرهنگ‌سازی عدم خریدن حیوانات وحشی آیا تاثیری هم در سرنوشتِ آن‌ها دارد؟ اربابی توضیح داد: “بله قطعا! متاسفانه صدا و سیما، برخی سریال‌ها و فیلم‌ها این موضوع را نادیده می‌گیرند و طوری این موضوع را نشان می‌دهند که انگار نگهداری از حیوانات وحشی، نوعی لاکچری بودن محسوب می‌شود. اما چنین نیست. مخصوصا پرندگان وحشی را در واقعیت هیچ‌کس نمی‌تواند در خانه نگه دارد. به مرور بعد از چند ماه پرنده در این محیط آسیب می‌بیند، بال‌ها، پاها و سیستم گوارشی‌اش به مشکل برمی‌خورد و تازه صاحبانشان وقتی حیوان رو به مرگ است، یادشان می‌افتد که از پسِ نگهداری برنمی‌آيند و به مرکز تحویلشان می‌دهند!”

به گفته‌ی فرشاد اربابی، ۱۲ خانواده از جغد، عقاب، قوش، پرندگان آبزی و کنار آبزی مثل لک‌لک و فلامینگو، مرغابی‌های وحشی، سگ‌سانان وحشی؛ روباه، شغال و گرگ، و تعدادی حیوان کشف و ضبط شده از متخلفان که جزء گونه‌های سایتیس(برخی از گونه های در خطر انقراض) به حساب می‌آیند؛ مثل میمون، راکون و طوطی، در حال حاضر در مرکز نگهداری می‌شوند و پس از تیمار، در طبیعت رهاسازی خواهند شد.

اما سگ‌های اهلی آسیب‌دیده‌ی مرکز که توسط مردم، طرفداران محیط زیست یا آتش‌نشانان و محیط‌بانان به مرکز آورده شده‌اند پس از درمان، قابلیت واگذاری به افراد واجد شرایط را خواهند داشت.

دلیجه‌ای که دلش به رفتن نبود!

یک دلیجه‌ی تیمار شده هم بنا بود در طبیعت آزاد شود. به این دلیل که دلیجه در ارتفاعاتِ پایین‌تر نزدیک به شهر زندگی می‌کند، دوباره رانندگی کردیم تا برسیم به بخش‌های پایین‌تر. دلیجه دقایقِ طولانی روی دستِ فرشاد اربابی و کارن فیروز(که در ادامه از او خواهم گفت)، نشسته بود و به جای اینکه پرواز کند، به دوربین‌های عکاسی و گوشی چشم دوخته بود! گفتیم شاید چون دورش شلوغ است حواسش پرت شده. دور و برش را خالی کردیم اما دلش به رفتن نبود دیگر! شاید توی دلش می‌گفت هم از من نگهداری می‌شود هم غذا و خوابم سرِ جایش است؛ چه نیازی به رفتن دارم؟! به هر حال دلیجه تصمیم به ماندن گرفت و همراهِ او برگشتیم به مرکز.

به زیستگاه طبیعی جانواران تعرض نکنیم!

امیدرضا تونی؛ رئیس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان ساوجبلاغ نیز گفت: “حیواناتِ آسیب‌دیده توسط مردم و علاقمندان به حیاتِ وحش به مرکز تیمار و بازپروری حیات وحش استان البرز،‌ منتقل می‌شوند و پس از گذراندنِ دوره‌ی درمانی، در اولین فرصتی که قابلیت رهاسازی داشته باشند با همیاری دوست‌داران محیط زیست و اصحاب رسانه، به طبیعت باز می‌گردند.”

او ادامه داد: “تعرض به زیستگاه طبیعی جانوران، آسیب جدی به محیط زیست وارد می‌کند. حیوانات  به صورت ذاتی تمایل دارند که در مکانِ امن و ایمن زندگی کنند و شتاب گرفتن ساخت‌وساز و ایجاد جاده‌ها و بزرگ‌راه‌ها باعث مهاجرت حیوانات بومی به مناطق دیگر می‌شود.”

تونی در خصوص فعالیت شکارچیان در منطقه ساوجبلاغ نیز گفت: “اغلب شکارچیان منطقه، شکارچیِ کبک هستند که تعدادی از آن‌ها توسط ماموران محیط زیست دستگیر و به مراجع قضایی معرفی شدند و جرائم حبس نیز برای این افراد در نظر گرفته می‌شود.”

حضورِ برادرزاده‌ی بنیان‌گذار و نخستین رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران

کارن فیروز؛ برادرزاده‌ی بنیان‌گذار و نخستین رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران که عکاس حرفه‌ای است و بسیار علاقمند به محیط زیست و حیوانات، در جمع ما حضور داشت. مادر او اسب خزر را به جهان معرفی کرده و عموی او نقش بی‌بدیلی در فرهنگ‌سازی و توانمندسازی جوامع محلی در حفاظت از زیست‌بومشان داشته است و با پیگیری‌های او، مناطق چهارگانه تحت حفاظت با نام‌های پارک ملی، اثر طبیعی ملی، پناهگاه حیات وحش و منطقه حفاظت‌شده در کشور تعیین شدند.

کارن فیروز که سال‌ها فعالیت رسانه‌ای و عکاسی در خبرگزاری‌ها و نشریات معتبر داشته، به دلیل علاقه‌ به محیط زیست در بسیاری از برنامه‌های رهاسازی حیوانات وحشی شرکت می‌کند.

او که علاقه به حیوانات را علاقه‌ای ذاتی به دلیل حضور در یک خانواده‌ی دوست‌دارِ به محیط زیست می‌داند، گفت: “به دلیل فعالیت‌های فرشاد اربابی؛ مدیر مرکز، و رفتار انسان‌دوستانه‌ی حامیانِ مجموعه، من هم داوطلبانه در برنامه‌ها شرکت و عکاسی می‌کنم.”

بزغاله‌ای که می‌خواست آهو باشد!

یکی از جالب‌ترین تجربه‌هایم بغل کردنِ یک بزغاله‌ی کوچکِ زیبا و آرام بود. مادرِ گندم و گیسو را شکار کرده‌اند و این دو حیوانِ بی‌گناه توسط محیط‌بانان به مرکز آورده شده‌اند و تحت تیمار هستند. گیسو بازیگوش است اما گندم چنان به آدم می‌چسبد که دلت می‌خواهد درجا به فرزندی قبولش کنی. بسیار هم شبیهِ آهوست و بعد از انتشار عکسش در اینستاگرامم، کلی دردسر داشتم که به مردم بگویم بزغاله است به خدا نه آهو!

ستاد بدرقه!

وقتی از برنامه‌ی رهاسازی برگشتیم و مشغول مصاحبه و بازدید از دیگر بخش‌های مرکز بودیم، یکی از سگ‌های نگهبانِ مجموعه از قلاده رها شد و به سمت ما آمد. سه تا سگی که اول به استقبالِ ما آمده بودند مثل یک دیوار جلویمان را گرفتند و این صحنه برایم خیلی جالب بود. به این فکر می‌کردم که گاهی بر سر انسان چه می‌آید که به حیوانات آسیب می‌رساند، آزارشان می‌دهد، دست و پایشان را قطع می‌کند، گوش‌هایشان را می‌بُرد، چشمانشان را کور می‌کند! به نظر شما این افراد بوی از انسانیت بُرده‌اند؟ به گمان من که این افراد حتی می‌توانند با خونسردی به انسان‌ها هم آسیب برسانند و ککشان نگزد!

بازدید از سرزمین عجایب تمام شده بود و موقع برگشتن حس کردم دلم برای عقاب‌ها، راکونِ بازیگوش، مرغابی‌های وحشی و فضول، متینِ مهربان، و کاسکویی که مدام با صدای مردانه، وقتی حواست نبود سلام علیک می‌کرد و می‌ترساندت، و مخصوصا گندم که خودش را می‌چسباند به آدم، تنگ شده!